كتاب پانزده سگ
نوشته ى آندره الكسيس
انتشارات آسو
ترجمه ى سيد امين مجابى

اگر حيوانات، هوشمندى انسان ها را داشتند چه مى شد؟
بى شك اين سوالى است كه آندره الكسيس براى خلق كتاب " پانزده سگ" از خود پرسيده است.
داستان از آنجا شروع شد كه دو خداى يونانى، هرمس و آپولو معتقد بودند هوش و درك انسان هم ميتواند به ضرر او باشد و هم به نفع او. هم ميتواند زندگى او را توأم با شادى كند هم مملوء از ناراحتى.
به همين سبب باهم شرطى بستند و احساسات انسانى اعم از : دوستى،دروغ، عشق، نفرت ، حسادت و ... را به ١٥ سگ در كلينيك دامپزشكى اعطا كنند و نتيجه را مشاهده كنند.
حالا اين سگ ها وضعيت جديدى را تجربه ميكنند. ذات سگى خود با احساسات انسانى.
آندره الكسيس جورى اين كتاب را به تحرير درآورده است كه با اين تصوير سازى و قدرت تخيل زيبا بتوان با احساسات انسانى خود كه گاها نديد گرفته ميشود بيشتر آشنا شد و ابعادى از خود را كه هرگز از زواياى مختلف نديده بوديم، ببينيم. اين كتاب بسيار جالب و خواندنى است و هر شخص با توجه به زاويه ديد خود ميتواند نقطه نظر خاصى درباره ى كتاب داشته باشد.
"پانزده سگ" اتفاقات غير منتظره اى را تجربه ميكنند و در راستاى داستان ، بسيارى از نهاد هاى اجتماعى و فرهنگى يك جامعه هم به چالش ميكشاند.
اين كتاب مزايا و معايب درك و هوش انسانى را به زيبايى به خواننده نشان مى دهد.
اين نويسنده ى كانادايى متولد ١٩٥٧ به خاطر نوشتن اين كتاب تخيلى- روانشناسى برنده ى گران ترين جايزه ى كتاب دنيا يعنى جايزه گيلر در سال ٢٠١٥ مى شود.


حتى مى شود اين كتاب را جزو كتاب هاى فلسفى دسته بندى كرد.
در قسمتى از كتاب ميخوانيم:
" پرنس بار ديگر با همان غرش ها، زوزه ها و پارس ها معانى جديدى بيان كرد:
اربابى هست، در آن سوى تپه ها
مى داند نام هاى پنهانى ما را
مى خواند به خانه، با يك زنگ و چند استخوان
زمستان، پاييز يا بهار
بيشتر سگ ها ساكت نشسته بودند و مسلما سعى مى كردند بفهمند پرنس چه مى گويد. اما ماكس قادر به تحمل اين كار نبود. مسئله فقط پيچيده كردن زبان اصيل و مفهوم سگ ها توسط پرنس نبود، بلكه پرنس پا فراتر از مرزهاى سگى گذاشته بود. او ديگر شايسته ى تعلق به گروه سگ ها نداشت و كسى بايد در دفاع از ذات طبيعى آن ها كارى مى كرد."