کتاب حاضر دادخواستی است که عناصر مخالف با رشد و پرورش انسان و انسانیت را در جهان ما به پای محاکمه می کشد؛ و از آنجا که نخستین شرط تحقق مردمی و اعتلای آدمی آزادی است، کوشش اصلی آن بر پرده برانداختن از دشمنان آزادی متمرکز می گردد.
اما ترکتازی خودکامان و هیاهوی عوامفریبان و شگفت کاری عیاران و ساده دلی مردمان در طی قرون چنان بوده که کشف معنای راستین آزادی، اگر محال نباشد، به دقت و امانت بسیار نیازمند است. شنعتی درنگرفته و شعبده ای به پا نخاسته که خطیبان و نویسندگان و طراران به حساب فرشته ی نافرجام آزادی نگذاشته باشند به طوری که اگر سنجش قضایا را به نتایج آنها وابسته بدانیم، پس از عشق باید از آزادی به عنوان سیهکارترین دزدان سعادت آدمی نام ببریم.

images12

 

 

برخی از آشفتگیهایی که در معنای آزادی درآمیخته معلول بداندیشی و بعضی نتیجه ی استعمال وسیع و گاه نابجای این لفظ است. عارف و سیاستمدار و روانشناس هر سه از آزادی نام می برند و همه از ظن خود یا آن می شوند، ولی تحلیل مباحثاتشان نشان خواهد داد که غالبا معنایی که هر یک از این لفظ در نظر دارد، اگر ناقض مراد دیگری نباشد، لااقل ارتباطی نیز با آن ندارد. از این سخن پیداست که، برخلاف مباحث علمی و فنی، در گفتگو از آزادی میان نویسنده و نوشته جدایی نیست و تاثیر عوامل ذهنی و فردی در برگزیدن هدف و سیر استدلال چنان بالا می گیرد که پیش از ورود به اصل مطلب، تعریف مفهوم و معرفی نویسنده ضروری است.

اریک فروم به سال 1900 در آلمان زاده شد و در دانشگاه های فرانکفورت و هایدلبرگ و مونیخ و موسسه روانکاوی برلین آموزش یافت و به دریافت درجه ی دکترا در روانکاوی نایل آمد. پس از مهاجرت به ایالات متحده ی آمریکا در موسسات عالی آن کشور از جمله دانشگاه های میشیگان و نیویورک و کلمبیا و کالج بنینگتن به تدریس پرداخت و تا این هنگام نیز به تعلیم و نویسندگی ادامه می دهد.

کار فروم در روانشناسی ولی گرایش وی اجتماعی است. چون ارسطو، آدمی را جانوری اساسا اجتماعی می بیند که نیاز به ارتباط با انسانهای دیگر و شعایر و موسسات در وی حالت غریزی یافته است. بر مشاهدات اساسی فروید به چشم قبول می نگرد، از هگل و مارکس هم تاثیر می پذیرد و معتقد است که تاریخ آدمی داستان تلاش برای آزادی است، ولی در هیچ زمینه بدون قید و شرط از این استادان تبعیت نمی کند و سعی دارد با نقادی و استنتاجات تازه راه نوینی بگشاید و تا آنجا که ممکن است بینش جدیدی عرضه کند و از برج عاج دستگاه های نظری به میان مردم رود.

انگیزه ی نگارش کتاب فشاری است که نیروهای ضد آزادی بر اساس فردیت و ایمنی انسان جهان ما وارد می آورند و شناساندن این دشمنان به خاطر برانداختن ریشه ی آنها. همه جا سخن از آزادی است و بسیاری در این تصور دلخوشند که با برافتادن سلطه ی قوایی که در قرنهای پیشین بر آزادی و استقلال آدمی به دیده ی انکار می نگریستند زنجیرها گستته و سد ها شکسته یافته است.اما مشاهده می آموزد که اگر مراد از آزادی نیکبختی مردم بوده، اکثریت وسیع جهانیان در این معامله ناکام مانده اند. اگر نیل به سعادت بدون آزادی ممکن نیست، چرا فروغ از این گوهر برخاسته و چگونه انسان آزاد عصر ما هنوز در چنگال یاس تلاش می کند؟ پیداست که خلل در اساس کار است و در مبارزاتی که کرده ایم به بیراه افتاده ایم.

غرض از آزادی در این کتاب مفهوم مابعد الطبیعی این لفظ نیست و نویسنده قصد ندارد در باب جبر و تفویض نکته ای تازه بیاموزد. مشکل این نیست که در تصمیماتی که می گیریم تا چه اندازه به گفته حکما مختار و تا چه حد مجبور بوده ایم و سعادت و شقاوت از ازل مقدر شده یا نتیجه ی اعمال خود ماست. فرض بر این است که موجودی با طبیعت کلی آدمی به جهان آمده و در عرصه ی آن در تنازع بقاست. این تلاش موجد عادات و خصایص و موسساتی شده که پایه ی آنها بر غرایز اصلی و تعبیر آدمی از خواسته های اوست. نکته اینجاست که ببینیم مفهوم آزادی، به عنوان یکی از بزرگترین غایات زندگی، در نظر آدمی چه بوده و چگونه این تعبیر به بحران دنیای پرخروش امروز منتهی شده است.

بخشی از نوشتار عزت الله فولادوند (مترجم کتاب) در مقدمه کتاب گریز از آزادی