خيلي از زن ها با مردهايي هستند كه اهميت كمتري، به رابطه و ازدواجشان مي دهند. اين واقعيت ندارد كه مردها اهميت كمتري براي عشق و روابط قائل هستند، بلكه حقيقت اين است، رازهايي در اين باره وجود دارد كه ما زن ها مي بايست آن ها را درك كنيم. مردها هويت خود را، بيشتر از ناحيه ي شغل و موفقيت هايشان تعريف مي كنند، در حالي كه زن ها هويتشان را صرفاً بر اساس روابط خود بيان مي كنند. براي مردها موفقيت از هر مورد ديگري مهم تر است، چرا كه بقاي جسماني و فيزيكي خانواده را تضمين مي كند.زن ها نيز بقاي خود را در گرو حفظ روابط احساسي و نيز بچه هاي خود مي بينند. بنابراين چنان چه شما نيز به مانند همسرتان تمام وقت كار مي كنيد، ممكن است چشم انداز شما از تعادل بين شغل و عشق، خيلي با ذهنيت همسرتان از تعادل ميان اين دو منطبق نباشد.در تحقيقاتي كه در سال ۱۹۷۸ توسط « ويجن درد و بيلي » انجام شده، استنتاج به دست آمده چنين نشان مي دهد كه ۷۵ درصد مرداني كه با آن ها مصاحبه شده بود، گفته بودند،مهمترين مورد در زندگيشان، شغلشان است.در حالي كه ۷۵ درصد از دختران و زنان گفته بودند:مهمترين جنبه از زندگيشان خانواده آن ها مي باشند. ما زن ها اين تفاوت در اولويت هاي مردانه و زنانه را به مثابه ي مدرك و سندي دال بر اين كه مردها ما را زياد دوست ندارند، مي گيريم. اين موضوع واقعيت ندارد.حقيقتي كه در اين رابطه وجود دارد، اين است كه: چنان چه مردي نسبت به شغل و توانايي هاي حرفه اي خود احساس خوبي نداشته باشد، به سختي خواهد توانست توجه خود را به روابط عشقي و احساسيش معطوف كند. چنان چه مرد زندگيتان در رابطه با شغلش مأيوس و سرخورده است و يا نگران پروژه اي باشد و يا زير فشار اقتصادي و يا احساس كند در يكي از مراحل موفقيتش درمانده و فضايي براي رشد در اختيار ندارد، از لحاظ احساسي و عاطفي، تمام و كمال در دسترس شما نخواهد بود.بخش عمده اي از توجه و انرژي ذهني او مدام در گرو نگراني ها و درگيري هاي شغليش خواهد بود. و ممكن است آگاه و يا ناخودآگاه اين روش را ادامه بدهد.براي او مشكل خواهد بود، كاملاً احساس آرامش و راحتي كند، بي آنكه در زندگيش احساس موفقيت داشته باشد.موضوع اين نيست كه دوستتان ندارد و يا به شما عشق نمي ورزد و يا اين كه به شما احتياج ندارد، حتي موضوع اين نيست كه شغلش را بيش از شما دوست دارد. مطلب تنها اين است كه شغلش تأثير درگيرانه تري بر احساس رشد شخصي و اعتمادبه نفس او دارد، تا رابطه اش با شما.
درك اين موضوع و پذيرش آن براي ما زن ها اندكي مشكل است. ارزش يابي ما با ارزش يابي هاي مردها متفاوت هستند. براي ما زن ها صرف نظر از اين كه تا چه حد در شغل خود موفق هستيم، مادامي كه زندگي احساسي ارضاء كننده اي نداشته باشيم، احساس خوبي نسبت به خودمان نخواهيم داشت. براي يك زن صميميت و نزديكي با يك مرد، آرامش و راحتي است. اين احساس آرامش در پايان روز به مانند آن است كه هديه اي دريافت كرده ايم و به هيچ وجه به معناي مزاحمت و يا تداخل نخواهد بود. به همين خاطر است كه ما از مردها توقع داريم تا نگراني ها و ناراحتي هاي شغليشان را به مجرد آن كه عصرها در پايان كار ما را مي بينند، دور بياندازند، ما را در آغوش گرفته و در پناه عشق خود احساس راحتي و خوشحالي كنند. اين صرفاً براي ما زن ها مطلوب است و لزوماً به اين معنا نيست كه براي مردها نيز خوشايند باشد. متأسفانه اين عادت مردان كه خود و هويتشان را با شغل و موفقيت هايشان تعريف مي كنند و اعتمادبه نفس و خودباوريشان را صرفاً به دستيابي هدف هايشان معطوف مي كنند، باعث شده است كه تا همين اواخر، آمار بيماري هاي مربوط به استرس، در ميان مردان بيشتر از زنان باشد. بيماري هايي نظير فشار خون بالا، حملات قلبي، اعتياد به الكل و مواد مخدر. تمامي اين ها نشانگر اضطراب و نگراني فكري بيشتر مردان است و همين طور عدم قابليت و توانايي مردها در راحتي و استراحت كردن مي باشد.