سرگذشت کندوها عنوان کتابی مفهومی از جلال ال احمد است که قصه ای با نثر عامیانه در دو لایه با دو مفهوم متفاوت را پیش میبرد.اول از همه نویسنده درمورد زندگی اجتماعی و جمعی زندگی کردن زنبور ها میگوید و درمورد زندگی انان بطور عامه پسندانه بحث میکند .مورد دوم داستان سلطه پذیری.. است که بحث می شود و بهتر است بگوییم به نظر نویسنده استعمار.نکته دیگر قابل تامل این است که داستان با یکی بود و یکی نبود شروع می شود و با قصه ما بسر رسید پایان میابد که به سبک قصه های سنتی است . قسمتی از داستان سرگذشت کندوها:
«اول باید برایتان بگویم که زنبورها از همان عهد دقیانوس از بلاهایی که بابا آدم سر ننه حوا آورده بود چشمشان ترسیده بود و از کار آدمیزاد پند گرفته بودند و همه کار و زندگیشون رو سپرده بودند دست علیا مخدرات. یعنی دست عمقزیها و بیبی گیسدرازها و خاله خان باجیها و شاباجی خانمها و نرینهها رو فرستاده بودند مرخصی…»
همانگونه که دراین داستان می خوانیم صاحب کندوها در ابتدا عده کمی از زنبور هایی که حامی ندارند را تحت حمایت خود قرار میدهند و در کندوی تازه برایشان غذا میگذارند.زنبور ها که طبق غریزه خود نباید جز از محصول خود ارتزاق کنند ,چون زمستان است و گل و گیاهی وجود ندارد و امکان تولید محصول وجود ندارد ,مجبور به پذیرفتن این لطف بیگانه می شوند و زمستان سرد و نفس گیر را با غذای بیگانگان سر میکنند.
نویسنده در این داستان میخواهد به مردمی مظلوم هشدار دهد که اگر امروز دست استعمار به دادن هدیه و امتیاز دراز شده ;اگر غفلت کنند و اتحاد خود را بشکنند فردا روزی استعمارگران جز به غارت کردن تمام داشته ها و ذخایر ان ها رضایت نمی دهند و تا زمانی که تمام ان چیزی هایی که مردم با کار و تلاش فراوان بدست اورده اند را غارت نکنند دست بردار نیستند .
اگر ملتی تمام تمام بدبختب هایی که بر سرشان می اید را جز تقدیر و سرنوشت خود بدانند و علیه ظلمی که بران ها چیره شده بپانخیزند سرانجام سرنوشتی همانند زنبور ها و کندوهایشان خواهند داشت.
به هر صورت باید گفت که خواندن این داستان نه تنها خالی از لطف نیست بلکه بسیار شیرین و جذاب است.با انکه موضوع ان پیش پا افتاده و ساده است.