نادر ابراهیمی نویسنده ای است که سبک نگارش خاص و منحصر بفرد و نیز نحوه برخورد و پرورش مسایل در داستانهایش از او نویسنده ای ماندگار ساخته است. از او مجموعه داستانهای بسیاری به یادگار مانده است. داستانهایی که با استفاده از شیوه جریان سیال ذهنی نگاشته است و در واقع سعی اش در این بوده که ذهنش را برای نگارش داستانها از تنگنای دستورها و قواعد زیبایی شناسی متن عبور ندهد. همین به داستانها رنگ و بوی صمیمیتی خاص میبخشد که گویی در حال تفکر و تعمق در فکر خود باشیم. خ.د او درباره این شیوه در ابتدای مجموعه حکایت آن اژدها توضبحاتی را نوشته است که خواندن آن در درک فضاهای حاکم برداستانها به شما یاری میرساند.
مجموعه داستان حکایت آن اژدها را با شناخت پیشینی که از نادر ابراهیمی داشتم انتخاب کردم. لذتی که در مجموعه رونوشت بدون اصل او یافتم مرا ترغیب به خواندنش کرد. انتظاری که تا حدودی برآورده شد و تا حدی نیز مرا دلسرد کرد. هرچند که این را به کیفیت کلی این داستانها نباید نسبت داد و شاید حتی برخی از نقاطی که به نظر بنده ضعف آمد از جهت سلیقه من باشد. با این حال برخی از داستانهای این کتاب را میتوان شاهکارهای داستان های کوتاه معاصر دانست. داستانهایی که هرچند زبانی ساده و تاحدی سورئال دارند، ولی مفاهیم عمیق و پنهان در بطنشان حیرت انگیز است. حکایت آن اژدها شامل ده داستان است که برخی از آنها عبارتند از: تذکره ی چاه، بسته-باز ، مچ ،چیزی هست که هرگز پیر نمی شود ، حکایت آن اژدها
اشاره و توضیح کوتاهی به برخی از آنها شاید خالی از لطف نباشد تا عمق هنر ابراهیمی را دریابیم. تذکره چاه داستان باغچه ای است اجدادی که به نیت رویش گل ساخته شده ولی نصیب آن چیزی بیش از علف های هرز نیست و این آغاز جنگی بی پایان است. جنگی که یک سویش باغبانانی نسل اندر نسل در پی شکوفایی گل است و سوی دیگرش سماجت زمین برای رویش این هرز علف هاست. جنگی خونین که به اعماق روح و تفکرات انسانها کشیده میشود و جای زخم این کنکاش بر روی روح برای شناسایی منشاء این هرزرویی چنان عمیق است که به مثابه یک چاه است.
حکایت آن اژدها داستان سورئالی است درباره اژدهایی که یکروز تصادفی از کفش یک مرد پیدا میشود. هرچند این داستان را با این توضیح کوتاه و گنگ میتوان داستانی کاملا خیالی و بدون فلسفه انگاشت، ولی ابراهیمی چیزی را خلق نمی کند مگر برای آن قدری بزرگ بسازد و او دقیقا همینکار را با اژدها میکند. اژدهای این داستان بزرگ میشود و موجب تعجب و تحسین همگان می شود. این بزرگ شدن تا جایی ادامه می یابد که این اژدهای زاییده شده از کفش برای همه تازگی دارد و همگان به آن عادت نکرده اند. ولی کم کم این حالات جای خود را به تکرار و عادی شدن میدهند و همین امر اژدها را به کوچکی می کشاند. فراوانی برداشت های قابل استنتاج از این داستان به قدری است که میتوان آن را سرگذشت یک مذهب، سیاست و یا حتی جنبش هنری دانست. جایی که تفکر بشر ، حتی خارق العاده ترین مسائل را در گذر زمان بدل به چیزهایی عادی میکند.
در داستان چیزی هست که هرگز پیر نمیشود، عشقی الهی در رقص موزون دخترکی تجلی می یابد. رقصی که چنان از عشق پاک سرچشمه گرفته که هر نفس و هر روحی را به خود همساز میکند. خدا به زبان برای پرستش نیاز ندارد و این همان عرفان نابی است که هر عارفی به جستجوی آن است. چرا که هرکس به راه خود به سمت خدا میرود و هیچ کس راه کس دیگری را در رسیدن به خدا نمیتواند بپیماید. هرچند که در دید هرکس راه و روش سلوکش بهترین است. ولی نتیجه که خدا باشد راه و طریقت هر چه که باشد حق است. دختر سیصد هزار سال است که میرقصد. از ازل تا ابد...
هرچند داستانهایی که در این کتاب جمع آوری شده اغلب از بهترین های زمان خود هستند، با اینحال پیوستگی موضوع و مفهوم در آنها رعایت نشده است.(شاید به عمد نویسنده) که این مسئله فضای ذهنی شما را در فاصله بین داستانها سردرگم میکند. فاصله ای که اگر از آنها بگذرید و به دنیای داستان بعدی برسید در وادی جدید زندگی جدیدی را خواهید یافت. زندگی که خودتان باید با خواندن هر داستان تجربه کنید.