فرانتس کافکا -سه ژوئیه هزاروهشتصدوهشتادوسه- سه ژوئن هزارونهصدوبیست و چهار- به قطع از بزرگترین نویسندگان آلمانیزبان در قرن بیستم بود.
او که در دوران زندگی اش تنها چند داستان کوتاه منتشر کرد،و رمان های بلندش همه جز مسخ ناتمام ماندند،وصیت کرد که تمام آثارش بعد از مرگش نابود شود.اما اکثر آثارش بعد از مرگش منتشر شدند.مشهورترین آثار کافکا داستان کوتاه مسخ و رمان محاکمه و رمان ناتمام قصر هستند.
دوریا دیامانت معشوقهٔ اش با مخفی کردن حدود ۲۰ دفترچه و ۳۵ نامهٔ کافکا، تا حدودی به وصیت کافکا عمل کرد
درباره کتاب گزارشی برای یک آکادمی
کافکا داستان "گزارشی برای یک آکادمی" را در سال -هزارونهصدوهفده- میلادی یعنی درواقع پنج سال پس از انتشار داستان "مسخ" به رشته ی تحریر درآورد.در میان منتقدین در این موارد اختلاف نظر وجود دارد که آیا در آنجا یک میمون به انسان تبدیل می شود؟و آیا پترقرمزی میمون است یا انسان و یا شاید هیچ یک از آنها؟!
داستان کوتاه گزارشی برای یک آکادمی یکی دیگر از داستانهای تاثیرگذار و مهم نویسنده ی عاصی،کافکای قرن ماست.
میمونی برای اعضای آکادمی گروهی از انسانها سخنرانی می کند.داستان تبدیل شدنش به انسان را نقل می کند.اینکه از هم قطارانش جا می ماند و به دام شکارچیان می افتد.درون قفسی در کشتی زندانی میشود.و تنها راه نجات خود و آزادی را تبدیل به انسان شدن میابد و شروع به تقلید عادات انسانی می کند
کافکا بار دیگر مسئله ی پریمیتیویسم را مطرح می کند.اعتقاد کافکا به تفکر اساطیری همواره در آثارش به چشم می خورد و بن مایه داستان را تشکیل می دهد.در مسخ به وضوح قد علم میکند و انسان تبدیل به گونه ی اساطیری خود می شود.در گزارشی برای یک آکادمی هم معکوس این اتفاق می افتد.میمونی تبدیل به انسان می شود و درگیر مدرنیته می شود.برای آزادی.اما به اسارت مدرنیته در می آید و حس یاس و اسارت کاملا از زبان و حال میمون حس می شود.
آثار کافکا عمدتا در مورد تناقضات زندگی می باشد.او در مورد خودش می گوید:"من یک نویسنده هستم حتی اگر چیزی ننویسم."
در گزارش آکادمی هم مفهوم آزادی را به چالش می کشد.و چون آثار دیگرش اظهار می کند که آزادی به معنای حسی که آدمی به دنبال آن است اصولا وجود ندارد.
کافکا نویسنده ای است که حقیقت تلخ را بی پرده در فضایی مالیخویایی،انتزاعی و رویاگونه عنوان می کند.و خود از آن فاصله می گیرد.