معرفی کتاب درخت تلخ اثر البا دسس پدس ترجمه بهمن فرزانه
کتاب آشناییباشعر
خانهیدرمیدان
هر دو داستان نثری ساده و دور از پیچیدگی و ابهام داشتند. پایانبندی هر دو عالی بود. هر دو نقطهی اوجی داشتند که خواننده رو میخکوب میکرد.
در داستان اول، ما تغییری تا پایان در شخصیت اصلی داستان نداشتیم، در واقع طوری بود _با توجه به محدود بودن نویسنده_ که خواننده رو از همون ابتدا با تغییر خلق و خوی دخترک آشنا میکرد.
تعادل از جایی به هم خورده بود که فصل پاییز شروع شده بود و کلماتی به وجود اومده بودند که روی قلب دخترک سنگینی میکردند.
اما در داستان دوم ما شاهد یک اتفاق ملموستر و عادیتری بودیم. به هم خوردن روابط عاشقانهی دو نفر و انتخاب ثروت به جای عشق.
نقطهی اوج و یا درخشان این داستان به نظرم جایی بود که آلفونسو و لوئیزا خیال کردند زلزله خونهی اون ها را خراب کرده و دیگه دلیلی برای موندن کنار هم ندارند. از دید آلفونسو توی اون لحظه زنش حتی #زشتترین زن بود. آشکار شدن عیبها به طور واضح _نه هر دو سعی میکردن انکارش کنن_ از دید هر دو شخصیت جالب بود.
داستان دوم واقعیتر و قابل باورتر بود ولی من داستان اول رو بیشتر دوست داشتم. چون طرفدار داستانهایی هستم که شخصیتها سعی میکنند از دید دیگهای به جهان و هستی و موجودات نگاه کنن و حالتی جنون وار دارند.
قاب پنجره، محبوبترین شیء اون داستان بود برام.
اعتماد به نفسی که یک مرد میتونه به یک زن بده، یا ازش بگیره توی زندگی لوئیزا مشهود بود.
و در پایان
جملاتی مثل" من دیگری در سینه پنهان شده بود، چیزی درست مثل یک انگل که از طریق چشمانم بیرون را تماشا میکرد...حس میکردم که او بر من غلبه کرده است."
و قسمتی که کلمات در ذهن دخترک با غروب افتاب، طلوع میکردند
از #داستان_اول رو دوست داشتم.
ث،نصیری