فلاسفه ی یونان نوشته دبلیو کی سی گاتری استاد فلسفه ی قدیم دانشگاه کمبریج به شیوه موجز و جامع دوره ی فلسفه ی یونان از طالس تا ارسطو را به خامه آورده است. این اثر در باب ویژگی های آشکار اندیشه و تفکر یونانی و جهان بینی آن را عیان می کند. این کتاب، پایه و مبنایی می باشد برای آنها که می خواهند به شیوه تخصصی به مطالعه در آثار فلاسفه یونان و فلسفه یونانی بپردازند. خواننده این اثر بدون آنکه لزوما دانشی درباره متون کهن یونانی داشته باشد میتواند از این نوشتار بهره ببرد.این کتاب در هشت بخش ارائه شده است که بخش نخست آن در باب شیوه تفکر یونانی، بخش دوم با عنوان: ماده و صورت، بخش سوم: مسئله ی حرکت، بخش چهارم: بازگشت به سوی انسان گرایی (سوفسطائیان و سقراط) ، بخش پنجم: افلاطون و نوشتاری در نظریه ی مُثُل، بخش ششم: افلاطون ( پاسخ های اخلاقی و سیاسی سوفسطائیان) ، بخش هفتم: ارسطو و جهان ارسطویی و بخش هشتم : ارسطو (انسان) می باشد.
برای روشن ساختن حدود و هدف صفحات آتی بهتر است بگوییم که آن ها مبتنی بر دوره ی کوتاهی از سخنرانی هایی است که برای شنوندگان مبتدی که آثار کلاسیک نخوانده بودند، طراحی شده بود. فرض این بود که شنوندگان این سخنرانی های اصلا یونانی نمیدانند، اما علاقه به موضوعات دیگر از قبیل ادبیات انگلیسی، تاریخ یا ریاضیات یا شاید صرفا مطالعات عمومی، این احساس را در آن ها به وجود آورده که نظریات یونانی زیربنای اغلب نظریات در تفکر بعدی اروپا است. و در نتیجه ، آن ها را متمایل ساخته بود دقیق تر بدانند که این نظریات یونانی در آغاز چه بوده است. می توان فرض کرد که آن ها قبلا به آن نظریات برخورده اند، منتها در یک سری آیینه های کج نما، مطابق آنچه نویسنده ای در آلمان یا انگلستان یا جایی دیگر، آن نظریات را برای هدف های خود به کار برده و با کیفیات ذهنی و زمانی خود به آن ها رنگ داده، یا احتمالا در دیدگاههای خود به طور ناخودآگاه از آن ها تاثیر پذیرفته است.
برخی از آن ها آثار افلاطون و ارسطو را به صورت ترجمه خوانده بودند، و مسلما قسمت هایی از آن ها را مبهم یافته بودند، زیرا آن مطالب از جو عقلانی یونان در قرن چهارم ق م نشات گرفته ، در حالی که خوانندگان آن ها جو فکری زمانی متاخرتر و کشوری متفاوت به آن نظریات برمی گردند.
بنا بر این فرض ها سعی کردم، و حالا هم به خاطر خوانندگانی که احتمالا در وضعیتی مشابه هستند سعی خواهم کرد، فلسفه ی یونان را از آغاز آن گزارش کنم، تا افلاطون و ارسطو را در پرتو اسلاف ایشان و نه اخلافشان توضیح دهم و برخی از وجوه برجسته ی طرز تفکر و جهان بینی یونانی را بررسی کنم. و در این راه به تاثیر آنها بر متفکران اروپای متاخر یا متفکران کشور خودمان کم تر اشاره نموده، یا اصلا اشاره نخواهم کرد.
این تنها معلول محدودیت های ناشی از بی اطلاعی من نیست، بلکه همچنین به این علت است که معتقدم برای خواننده ، جالب تر و سودمند تر این است که بر مبنای مطالعات و در حوزه ی علایق خود، به مقایسه پرداخته و به آن تاثیرات پی برد. بحث من ، چون یونانیان را فی نفسه و برای خاطر خودشان مورد بررسی قرار می دهد، موادی برای این مقایسه فراهم می آورد و زیر بنای محکمی برای آن ایجاد خواهد کرد. کتابی درباره ی اگزیستانسیالیسم خواندم که در شجره نامه ای از فلسفه ی اگزیستانسیالیست، سقراط را در آغاز آن قرار می دهد، ظاهرا به سبب این سخن که : خودت را بشناس. صرفنظر از این که آیا سقراط از این کلمات همان معنی اگزیستانسیالیست قرن بیستمی را قصد می کند یا نه، این حقیقت هم مورد غفلت قرار گرفته که سخن مذکور از آن سقراط نیست، بلکه قطعه ای حکیمانه از حکمت یونانی است که اگر بنا باشد آن را به کسی نسبت داد، فقط باید به خدای آپولون نسبت دهیم. در هر حال این قطعه را سقراط و هر یونانی دیگر، به عنوان یکی از فرامین کهن که بر دیوار های معبد آپولون در دلفی نگاشته بود، می شناختند. این که آن سخن به تعالیم دین آپولونیایی تعلق داشت بی اهمیت نیست، و مثال فوق، هرچند کوچک است، نوع انحرافی را که حتی بررسی خطوط برجسته ی تفکر یونانی به جلوگیری از آن کمک خواهد کرد، روشن می سازد.