معرفی کتاب برنده تنهاست اثر پائولو کوئیلو:
کتاب برنده تنهاست نوشته ی نویسنده نام آشنای برزیلی، پائولو کوئیلوست.
این رمان متفاوت پائولو از ژانری جنایی تاثیر می پذیرد و در این نوشته ی جذاب نویسنده، خواننده با نویسنده ای دیگرسان در برابر رمان مشهور او، کیمیاگر روبروست. این بار با نویسنده ای روبرو هستیم که بجای موضوعی عارفانه، بستری عارفانه را برای داستانش برمی گزیند و داستانش را روی این بستر پهن می کند.
تمایل و رغبت و وابستگی به ظاهر و دوری از هر آنچه که با معنی و پرمایه است، غافل هستند. شهرت، ثروت، سینما، نام آوری و مد، موضوعاتی هستند که نویسنده در کتابش در تیرراس قرار می دهد و مورد نکوهش او هستند.
برنده تنهاست در فضایی فرورفته در اشتهار، پول و همچنین افسردگی، به معرفی کارآفرینی به نام ایگور می پردازد که در جشنواره کن، سعی در یافتن همسرش، عشق دیرین خود دارد. او که با یاری و همراهی همسرش به ثروت هنگفتی دست یافته و موفقیت هایی کسب کرده، با پرداختن بیش از حد به کارش و مستغرق شدن در آن، از همسرش غافل می شود و زمانی متوجه می شود که او را کاملا از دست داده است.
برای خرید کتاب برنده تنهاست اثر پائولو کوئیلواینجا کلیک نمایید.
ایگور زمانی به همسرش گفته که برای بدست آوردنش جهانی را به نابودی می کشاند و برای بازستاندن عشق خود، به جشنواره کن می رود تا حرف خود را عملی کند و به قاتلی زنجیره ای تبدیل می شود. خواننده کتاب برنده تنهاست، نه تنها با فضایی متفاوت از آثار کوئیلو مواجه است، بلکه با داستانی متفاوت با ژانری جنایی نیز برخورد می کند که بار معنایی عمیقی دارد.
با اینکه موضوع کتاب حول شهرت و افراد ثروتمند می گردد اما می توان نمونه های این جهان را در دنیایی که در آن به سکونت پرداخته ایم لمس کنیم که چگونه به دنبال بطلان، زندگی خود را صرف بیهودگی می کنیم و از معانی متمول، خود را لاقید می کنیم.
بریده ای از برنده تنهاست:
قدرت تام و تمام یعنی اسارت کامل. زمانی که به آن دست می یابید هیچگاه حاضر نیستید آن را رها کنید. همواره قله ی دیگری برای صعود هست. در همه حال رقیبی در برابرتان ظاهر خواهد شد که یا باید له اش کنید یا پیروز شوید.
نباید لبخند بزنم، برای اینکه قاعده این است. پاهایم باید خطی نامرئی را دنبال کنم باید طوری راه بروم که انگار دارم رژه میروم، به خاطر پاشنه! مهم نیست که راه رفتنم مصنوعی باشد، که احساس خوبی نداشته باشم ــ این نباید یادم برود. باید به نقطه ی مقرر برسم، به یک طرف برگردم، دو ثانیه مکث کنم، و بعد با همان سرعت برگردم، همین که از صحنه ناپدید شوم، کسی منتظرم است تا لباس بعدی را تنم کند و حتی وقت نمیکنم توی آینه نگاه کنم! باید اعتماد کنم که همه چیز روبهراه است. فقط نباید جسم و لباسم را نشان بدهم، باید قدرت نگاهم را هم آشکار کنم!