در کتاب تفکر علمی و توسعه اقتصادی انسان فقط موجودي است كه به علت برخورداري از عقل، قدرت تفكر، استنتاج، كشف و نوآوري ميتواند براي شناخت خود، جهان، جامعه و برقراري روابط با آنها تلاش و موفقيتهايي به دست آورد. از طرف ديگر لازمه غلبه بر دشمن برخورداري از سلاح علم، تفكر، تدبر و محاسبه است. هرجامعه كه از فرهنگ علمي و پشتيباني حاكميت از علم و پژوهش برخوردار باشد، زمينههاي جهش و ارتقاء وضعيت را دارد و در صورتي كه با ايمان به خدا و ارزشهاي الهي پيوند داشته باشد، ميتواند در جهت انساني و ارزشهاي متعالي و ارتقاء كيفي زندگي حركت كند. لازمه هرگونه توسعه و پيشرفتي تحول در عقايد، فرهنگ عمومي و معيارهاي مبتني بر توليد علم و نظريهپردازي ميباشد. جنبش نرمافزاري در واقع حاصل رواج تفكر علم مداري، شايسته سالاري و حاكميت قانون و ارزشها است. از اين رو عقلانيت، برنامهريزي، نظم و امنيت، از لوازم تحقق چنين حركتي ميباشد. آموختن و انباشت و تكرار مكرر علم، ثمرات و آثار محدودي دارد، زيرا در اين حالت دانستههاي قبلي به ديگران منتقل شده بدون آنكه توجهي به تحولات و دگرگونيهاي عيني و بيروني شده باشد. به عبارت ديگر همچنانكه شرايط اجتماعي، سياسي، فرهنگي و اقتصادي و حتي اوضاع طبيعي و آب و هوايي دچار تحول و دست خوش تغيير ميشوند و همانطور كه مطالب جديدي از جهان كشف ميشود، شايسته است كه مطالعه مستمر و دائمي، كشف علل و عوامل، درك آثار و پيآمدهاي آن براي هر يك از محققين و دانش پژوهان رشتههاي مختلف علوم به صورت ارزش و قابل ستايش و مورد تشويق باشد. تفكر و تعقل و تدبر سه واژه تقريبا مشابه و مترادفي هستند كه از ويژگيهاي اختصاصي انسان و دقيقا در راستاي هدف كمالطلبي و براي ارتقاي وضعيت زندگي به او هديه شده است. هرگونه استدلال و فهم ريشهها و علل وقوع پديدهها، كشف راهحل معضلات و مشكلات و شكستن بن بستها تابعي از تفكر و تعقل و به كار گرفتن قدرت فكر و عقل ميباشد. بازشناسي و باز تعريف پديدههاي جديد، راهيابي و خروج از وضعيت نامطلوب و حركت به سمت وضعيت مطلوب، تبيين و تحليل واقعيتها و به ويژه آيندهنگري و پيشگيري از روندهاي خطرناك و تهديدآفرين، نيازمند شناخت دقيق قوانين حاكم بر جامعه و جهان و شناخت روندهاي اجتماعي است. رسيدن به چنين شناختي و ارائه راهكارهاي شايسته نيازمند تفكر و تعقل و تدبر است. اقتصادانان معمولاً عوامل توليد را به طبيعي و انساني تقسيم ميكنند و براي كار انسان نقش اصلي قائلند، و جامعهشناسان نيز اساس تحولات اجتماعي را انسان و تواناييهاي او ميدانند. در واقع آگاهي انسان محور و اصل در تحول ميباشد، زيرا عوامل طبيعي مانند آب، زمين، منابع زيرزميني و... تماما در اختيار. در تصرف انسان است تا براساس علم و اراده و هدفي كه انتخاب كرده است، آنها را به كار گيرد...