...در کتاب فرهنگ نو در امریکای لاتین پدر و پارامو نشانه و مظهر مكزيكي است كه امروزه از آن نشاني نيست و تنها در خاطرهها باقي مانده است... انقلاب مردمی مكزیك، با همة نارساییها، ناكامیها و شكست خونین آن، روشنفكران و هنرمندان ویژهای را در دامان آرمانهایش پرورانید؛ ماریانو آسوئلا، از پیشگامان آنان بود. تلخفرجامی انقلابی كه ستیزههای درونی و خیانت سرمایهداران و بزرگمالكان مكزیكی در پناه امپریالیستهای اروپا و آمریكا و آشفتگی رفتاری و پنداریِ رهبرانش، در باتلاق خون گرفتار شد، نخستین بار، در داستانهای آسوئلا رخ نشان داد. ماریانو آسوئلای مكزیكی كه در سال 1872 مسیحی دیده به جهان گشود و پس از هشتاد سال زندگانیِ پر آزمون، در سال 1952 رخت از این جهان بربست، در روزگار آتشفشانی انقلاب مكزیك، در كنار انقلابیهایی چون پانچو ویلا جنگید و به انقلاب یاری رساند. در ارتش انقلابی ویلا، پزشكی كرد. چندی، سرخورده از كشاكش میراثخواران درون جبهة انقلاب، گوشهنشینی را برگزید؛ اما دوباره آستین بركشید تا در جایگاه شهردار دلسوز تودههای رنجبر، كار كند. در این روزگار بود كه پافشاری اربابهای سیم و ستم را برای نگهداری ساختارهای مردمكش اجتماعی، به چشم خویش دید و بر آن شد تا با قلم توانای خویش، تاریخ نبرد انقلاب و ضدانقلاب را، در جوهر بیمرگِ هنر، جاودانه و برای ستمستیزان آینده مكزیك و جهان ماندگار كند. هنگامی كه امیلیانو زاپاتا، به دست دشمنانش كشته شد و واپسین نشانههای انقلاب و نظام اجتماعیگذرای انقلابیان بر خاك خونپوش مكزیك واژگون گشت، داستانهای انقلابی واقعگرایانة آسوئلا، دیگرگونه انقلابی را آغاز كرد. دوران نبردهای هراسآور و انقلاب آشفتة مكزیك گذشت، اما داستانهای آسوئلا، ماندگار شد. حماسهسرای تودههای بومی مردم مكزیك و روشنفكران راستین و انقلابیان به جان آمده از پلشتی و ستم، داستانهای گوناگونی نوشته بود كه باید پای در دبستان آزمون و آموزش آیندگان مینهادند و پرچم كسانی میشدند كه باید در برابر اربابهای دوران دیگر، آگاه و هدفمند، كارزار تازهای را میگشودند، هزاران هزار انقلابی رزمنده، بر خاك مكزیك و در خون خویش خفتند تا به مردم خود رهایی و داد ببخشایند، اما چنین نشد. نظام درندهخوی پولسالار و درههای ژرف طبقاتی، هولناكتر از پیش، سربرآورد. در سرزمین مكزیك، در جولانگاه پیشین امیلیانو زاپاتا و پانچوویلا، نمایندگان سرمایهداری جهان، برای زدودن فرهنگ بومی مردم دیرینهسال مكزیك به هر كاری دست زدند. پس از شكست خونین انقلاب مكزیك، نبرد فرهنگی تازهای در سرزمین مكزیك درگرفت. در كنار فرهنگ دیرینة مردمی ریشه دوانده در مكزیك، آرامآرام، فرهنگهای بیگانهای پدیدار شدند: فرهنگ سوسیالیسم و فرهنگ لیبرال، سرمایهداری. شاعران و نویسندگانی چند، پس از شكست انقلاب ملی مردمی مكزیك، یكباره از میدان مبارزة انقلابی با ستم و تباهی اجتماعی دوری گزیدند و دیگرانی چند هم به سوی باورهای سوسیالیستی امید بستند. نویسندگان و پدیدآورندگان داستانهای كوتاه و بلند مدرنِ پس از انقلاب مل�'ی، مردمی مكزیك، به پرسشهای گوناگونی درباره ریشهها و انگیزههای انقلابآفرینی تودههای سرزمین خویش و نیز ناتوانی جبهه تودههای انقلابی برای دستیابی به آرمانهای انقلاب پرداختند. در میان آنان بودند كسانی كه پدران و برادرانشان، در نبردهای انقلابی، یا پابهپای رهبران جنبش تودهای رزمها و همدلیهای بسیاری در كارنامة سیاسی خویش داشتند. این پرتوفكنی، تنها در هنر داستاننویسی مكزیكِ پس از انقلاب پدید نیامده بود. نقاشی و بسیاری از هنرهای مدرن مكزیك هم، از پسلرزههای خوش و ناخوش انقلاب، به خود آمده بودند. نقاشی دیواری مكزیك، كه با دستهای نامآورانی چون داوید آلفار و سیكیه روس، بر دیوارهای شهرهای سرزمین زاپاتا، جان گرفته بود، همچون هنری نام و نشاندار، زبانزدِ هنرمندان پیشرو آمریكای لاتین و نیز جهانی شد. انقلاب مكزیك، تودههای انقلابی و آرمانهای ملی و مردمی در نقاشیهای دیواری دیهگویه ورا، انقلاب و مردم مكزیك نمایشی حماسی و دادخواهانه یافتند. دیهگویه ورا میگفت: «هدف من این بود كه كیفیت اصیل و ویژه این سرزمین را در تمام نقاشیهای خویش بازتاب دهم. میخواستم با تصویر كردن اوضاع جاری، تودههای مردم را با توانمندیهای آینده آشنا كنم. در پیِ آن بودم كه رنج و شوریدگی مردم را به نمایش نهم و نشاندهندة آرزوهاشان باشم. اندیشهشان را بیدار كنم و در كارهای اجتماعی، پشتیبان آنها باشم..