کتاب ادبیات و انقلاب اثر یورگن روله
نويسندگان روس ادبیات و انقلاب به سرگذشت ادبیات روس در زمان تسلط لنین، ژدانف و خورشچف میپردازد؛ دورانی آشنا و پر فراز و نشیب. در این کتاب، بار دیگر، نبوغ و پایان تلخ بلوک، یسنین و مایاکوفسکی را از نظر میگذرانیم و رمان بینظم و مغفول مانده گورکی، زندگی کلیم سامگین، را مرور میکنیم. همچنین، گزارشی تیزبینانه درباره جنگ داخی و آثار آیساک بابل و شولوخوف میخوانیم و میبینیم که شولوخوف چگونه توانست در آنِ واحد هم از زبان ناسیونالسیتها سخن بگوید و هم کمونیستها. کتاب تفسیری خردپسند از طفرهها و شهامتهای گهگاهی ارنبورگ ارائه میکند و با لحنی حماسی شرح میدهد که چگونه پاسترناک در دکتر ژیواگو صدای روسیه را منعکس میکند. در ادبیات و انقلاب سرنوشت ادیبانی همچون فادیف و شاعرانی همچون گومیلیوف، ماندلشتام و آخماتووا آمده است و اینکه چگونه نسلی از بهترین نویسندگان روسیه سوختند و صداشان در گلو خفه شد. گزارش روله درباره�" یوهانس بِشِر، معروف به اُرفئوس استالینیسم، و اگون اروین کیش، تواناترین روزنامهنگار مدافع مارکسیسم، عالی است. قرائت ظریفی که روله از آثار آنا زِگرس عرضه میکند، آشکار میسازد که چگونه آن هنرمند با پیچ و تابهایی که به رمانهای اخیرش میدهد، با نیمهراستها و نیمهدروغهای «رئالیسم سوسیالیستی» به سازش میرسد. نقش ایدههای مارکسیستی در رمانهای تاریخی هاینریش مان با بحثهای روله بهخوبی روشن میشود. با مطالعه�" فصلی کاملاً مستند مشاهده میکنیم که اختلافنظر هاینریش مان و توماس مان از دیالکتیکی بهمراتب وسیعتر حکایت دارد ـ یعنی رویارویی ذهن و اندیشه�" آلمانی با کشش ناسیونالیسم راست از یکسو و انترناسیونالیسم رادیکال از سوی دیگر. آنچه در اینجا زندگی هنرمندان مختلف را به یکدیگر میپیوندد، مرگ غیرطبیعی و نابهنگام است. صدای شاعران و درامنویسان و منتقدان آلمانی یکی پس از دیگری با تبعید یا قتل یا خودکشی خاموش میشود. با خواندن ماجرای نابودی اوسیتسکی، موهزام، کورنفلت، تئودور ولف، فریدل، تولر، هازنکلور، ارنست وایس، و اشتفان تسوایگ، پی میبریم که ادبیات بهراستی خطرناکترین پیشههاست.