کتاب اسطورگی و فرهیختگی نوشته جلال ستاری
در بهار و تابستان ١٣٥٨ پرويز ورجاوند كه به نيابت از علي شريعتمداري وزير وقت فرهنگ و آموزش عالي سرپرستي وزارت فرهنگ و هنر را برعهده گرفته است، تصميم ميگيرد گروهي از كارشناسان و نخبگان كشور را گرد آورد تا منشور نوين فرهنگ ايران يا سياست فرهنگي ايران پس از انقلاب اسلامي را براي ارائه به هيات دولت تدوين كنند اما اين اقدام در آن روزگار به سرانجامي كه ورجاوند در نظر دارد نميرسد، شايد به اين دليل كه به قول جلال ستاري چنين مجلسي براي تدوين خطمشي فرهنگي دوران، شبيه اين بود كه در بحبوحه انقلاب، مردم را به تماشاي تئاتري دعوت كنند، غافل از آنكه درامي بزرگ در كوچه و خيابان جريان دارد. جلال ستاري احتمالا بهدليل درگيري چندين ساله خودش در سياستگذاري فرهنگي يك دوره از تاريخ ايران بيش از هركسي به اين موضوع اهميت داده و در مقالات و تاليفات خود به آن توجه نشان داده و از منظري آسيبشناسانه به آن پرداخته و تجارب و اسناد خود را منتشر كرده است، چيزي كه در ايران كمتر مورد توجه قرار گرفته است. او پيش از اين در كتابي ارزشمند با نام «در بيدولتي فرهنگ» به موضوع سياستهاي فرهنگي در دوره پهلوي پرداخته بود. شناخت ستاري از نقش دولت در فرهنگ در ايران باعث شده است كه او صرفا به بيان خاطرات يا تجارب يا انتشار اسناد نپردازد بلكه كار خود را با چارچوبي نظري پيش ببرد. چارچوب نظري «در بيدولتي فرهنگ» از نام كتاب پيدا است. او در اين كتاب به نقد و بررسي فعاليتهاي فرهنگي در سالهاي پاياني حكومت پهلوي پرداخته و نقدهاي منتقدان اين فعاليتها را نيز مرور ميكند. او كه خود سالهايي طولاني را درگير فعاليتهاي فرهنگي بوده است به تجربه دريافته است بسياري از فعاليتهاي فرهنگي كه روشنفكران ايران گمان ميكنند نتيجه برنامهريزيهاي دقيق نظام سياسي است، نتيجه حضور موقعيتها و افرادي خاص است و اتفاقا كتاب از همين زاويه به نقد روشنفكران ايران پرداخته و به همين مناسبت فصلي در نقد روشنفكر ايراني باز ميكند و سياستزدگي را از آسيبهاي روشنفكري ايراني ميداند...