پشتیبانی از ساعت ۹ صبح الی ۱۰ شب :  ۰۹۱۲۵۳۴۳۶۴۴

اعجاز عشق

موجود
100,000 تومان
برگشت به مجموعه: کتاب رمان

کتاب اعجاز عشق نوشته لیلا عبدی
توضیحات

کتاب اعجاز عشق نوشته لیلا عبدی

نگاهم به کفش های چرمی و دست دوز سیاه رنگم بود که تضاد کاملی با پارکت سفید زیر پایم داشت. صدای قدم هایم ریتم منظم و بلندی را در سکوت کریدور بیمارستان ایجاد کرده بود، اما صدای درون گوشم بلند تر و محکم تر بود. باورم نمی شد این جملات را شنیده باشم. دلم می خواست مثل خیلی ها که می توانند فریاد بزنند و گریه کنند تا بار غمشان سبک تر شود، من هم های های گریه کنم و از ته دل فریاد بزنم تا سبک تر شوم. شاید اگر می گفتم نمی توانم، دیگران خنده شان می گرفت. واقعا نمی توانستم، بلد نبودم، خیلی راحت ، خلاصه ، کوتاه و مفید... نیاموخته بودم احساسم را ابراز کنم. دلم می خواست من هم مثل خیلی ها که در این مواقع به تقلا و استرس می افتند به هول و ولا می افتادم، اما انگار برایم مهم نبود. برای چه باید با سرنوشت می جنگیدم؟ نگاه متعجب دکتر را وقتی صورت سخت و بی احساس مرا دید، تا عمر دارم به خاطر خواهم سپرد. از بالای عینک بدون فرمش نگاهم کرد و سعی نمود تا لبخن گرمی تحویلم دهد. آقای یزدانی ، متاسفانه بیماری به قدری پیشرفت کرده که جایی برای کوچک ترین اتلاف وقتی نمونده، وقت رو هدر ندین! باز هم می گم توکلتون به خدا باشه، یا علی بگین و بیایین شروع کنیم... صدای گوش خراش کلاغی بلند شد. هیچ وقت از کلاغ خوشم نمی آمد، نه از ریختش که برایم زشت ترین پرنده ی روی زمین بود، نه از صدایش. جالب بود چند ثانیه از شنیدن صدایش نگذشته بود که سر و کله ی خودش هم پیدا شد. برای اولین بار با دقت به این موجود بد صدا نگریستم. چقدر جالب و بانمک راه می رفت. چند گام راه می رفت و بعد جفت پا می پرید. برایم خنده دار و طناز بود. بدون این که ترس این را داشته باشم که کسی نگاهم می کند یا با دیدن من در آن حالت چه فکری به ذهنش می رسد، زدم زیر خنده و باصدای بلند خندیدم. کلاغ بی آن که توجهی به خنده ی من کند، چند قدم دیگر هم راه رفت و بعد انگار که حوصله اش از تنهایی، شاید هم از سکوت و سکون محیط سررفته باشد، پرواز کرد و رفت.

نظرات

برای این محصول هنوز نظری ارسال نشده است.