کتاب اوالونا نوشته ایزابل آلنده
والونا، ساکن شهر کوچک سانتاآگوا، همچون شهرزادي لاتيني به روايت قصههايي ميپردازد که از گمنامترين افراد تا نامدارترين مردان سياسي را در بر ميگيرد.از دخترکي روستايي که در محاصرهي سيل، در مقابل چشم ميليونها بينندهي تلويزيون جان ميبازد. تا ديکتاتور شيلي اوالونا مانند روحي لاتيني در همه جا حضور دارد.... الويرا تأييدآميز مي گفت: "اين طور خوب است، پرنده ي كوچك، بايد مبارزه كني. هيچ كس با سگ هاي وحشي شوخي نمي كند اما سگ هاي سربه زير را با لگد مي زنند. زندگي زد و خورد سگ هاست." دريافتم كه مشكلات ما به هيچ وجه به آينده ي چريك ها ربط ندارد؛ حتي اگر به روياهايش دست مي يافت، من به برابري دست نمي يافتم. براي نارانخو و ديگراني مثل او "مردم" صرفاً از مردان تشكيل مي شد؛ ما زنان بايد به مبارزه كمك مي كرديم اما از تصميم گيري و قدرت كنار گذاشته مي شديم و...