اثر خربزه به دست محمد جوانبخت نوشته شده است.آخرین قطعه های چسبناک به مخاطش را مک زد و توده یِ منسَجِم و سبز رنگی که داخل دهان او بود را به زمین کوبید .شوریِ مخاطِ دهان زیادتر از قبل تشنگی را زیادتر کرده بود. یادش به زمان کودکی او افتاد و به همراهِ مادر وی که کلفتیِ یکی از افراد پولدار شهر را می کرد به جهرم می رفتند. مادر وی صبح که می شد خربزه یِ تازه ای باز می کرده و یک قاچ بزرگ شتری سهم او و مادرش بود.مادر نصف زیادتر سهم خود را به او می داد. هیچ چیزی به اندازه یِ خربزه هایی که داخل جهرم می خورد عطشش را از بین نمی برد. شیرینی و تردی و بویِ خوب آن او را به وَجد می آورد. در آن هوایِ بسیار گرم زیر سایه یک درخت لم می داد و پوست خربزه ها را که لایه یِ بسیار نازکی از خربزه به آن چسبیده بود را با ولعِ هر اندازه تمام تر می خورد . دورانی که خربزه های داخل دهانش را قورت می داد خنکی آن انگار همه ی بدن او را منجمد می نمود و گرمایِ بسیار هوا بر او تاثیری دیگر نداشت . اگر این کار را بد نمی دانست حتی بدش هم نمی آمد که پوست خربزه ها را هم بخورد . برای آنکه هر اندازه که می خورد اشتهایش زیادتر و زیادتر می شد. صدایِ بسیار بلند ترمزِ اتوبوسِ خطِ واحد رشته ی افکار او را پاره کرد و او را از کودکی خود زیر سایه یِ درخت به پیری وی وسطِ خیابان انداخت و حالش را بد نمود .برای خرید کتاب خربزه با ما تماس بگیرید.