کتاب سال مرگ ریکاردو ریش اثر ژوزه ساراماگو
خرید کتاب سال مرگ ریکاردو ریش ترجمه عباس پژمان
رمان سال مرگ ریکاردو ریش [O ano da morte de Ricardo Reis] داستانی از ژوزه ساراماگو (1922- )، نویسنده پرتغالی، که در 1984 منتشر شد. ریکاردو ریش به سال 1887 در پورتو به دنیا امده است. او در کالج یسوعیان پرورش یافته و پزشک شده است. ریکاردو مشروطهطلب معتقدی است که در 1919 جمهوری پرتغال را ترک میکند و در برزیل مستقر میشود. مردم او را بیشتر به شاعرانگی میشناسند. چکامههای او ستایشگر سروشان روستا و خداوندان است. بدین ترتیب است که فرناندو پسوآ ، شاعر پرتغالی، یکی از مهمترین نامهای دیگر نویسنده است. سال مرگ ریکاردو ریش این نام دیگر را به صحنه میآورد که چند روز پس از مرگ شاعر، در 30 نوامبر 1935، به لیسبون میآید. ژوزه ساراماگو، با ذوقی سرشار شخصیتی را که خود خیالی است در ماجرایی خیالی وارد میکند و، بدین ترتیب، در مدت زمان یک رمان، او را پس از آفرینندهاش زنده نگاه میدارد. ریش، که هنوز در مورد طول اقامتش تصمیمی نگرفته است، در هتلی بورژوایی در لیسبون اقامت میگزیند تا بتواند از روزمرگی آرام آن لذت ببرد. آنجا با اشخاص بسیاری، از جمله دو زن جوان به نام لیدیا و مارسندا (5)، آشنا میشود. آیا به آنها علاقهمند خواهد شد؟ ریکاردو چندان اهل هیجان نیست؛ مشکل میتوان احساسات او را دریافت-و به نظر میرسد که شخصیت او به دشواری شکلی زنده به خود میگیرد. گردشهایش در سراسر لیسبون او را از جایی به جای دیگر میکشاند و او را به همان مکانهای قبلی بازمیگرداند و سرانجام به هیچجا نمیرساند (اما، این گردشها توصیفهای شگفتانگیزی از شهر به دست میدهد). بدین ترتیب، عنوان کتابی که هرشب میخواند، خداوند دهلیز هزارخم ، بازتاب همین سرگردانی در پیچ و خمهای کوچههاست. آنگاه که از کشتی پیاده شده بود، راننده تاکسی از او پرسید «کجا میرویم؟» و ریش در اعماق وجود خود آرزو کرده بود که دیگر هرگز چنین سؤالی از او نکنند. در واقع، این مردی که میداند که «پاره» شخص دیگری است؛ چه روزنهای میتواند بیابد تا پس از مرگ آن دیگری زنده بماند؟ با ملاقاتهای منظم فرناندو پسوآ، که اجازه یافته است که تا نه ماه پس از مرگش با انسانها در تماس باشد، پاسخی به آهستگی شکل میگیرد. نه ماهی که طی آن گفتگوی پی در پی دوستانه یا ریشخندآمیز یا عصبیشان به ریش امکان میدهد تا در لحظه موعود، به انتخاب خود، یا در میان زندگان (داستان) بماند، یا در برابر وضعیت نام دیگر خود سر فرود آورد. مظهر دنیای زندگان لیدیا است. او که از محیطی فقیر سر برآورده است، «چیزهای عجیب و حقیقی» میپرسد و بدان پاسخ میگوید. او شاخصترین قهرمان ساراماگو است. نویسنده از طریق او کلام را به مستضعفان میسپارد؛ همانگونه که در بنای یادبود صومعه عمل کرده بود. لیدیا بدان سبب همنام یکی از سروشان چکامههای ریکاردو ریش است که ساراماگو خواسته است او را بازی دهد: مطلوبترین سروش ریکاردو مستخدمه است. ریکاردو ریش، با وجود واکنشهای بورژوایی، تمام و کمال تحت تأثیر جاذبه مردمی لیدیای مهربان قرار میگیرد. شاید که میتوانست در برابر عطوفت او نیز سر فرود آورد؛ اما این بار نیز آن شخصیت شکست میخورد و موفق نمیشود که به انسانیت کامل دست یابد. مارسندا نیز شخصیتی زنده است که ریکاردو ریش را با شکنندگی خود مشوش میکند: ریکاردو میکوشد تا او را دوست بدارد؛ این اقدام نیز با شکست روبرو میشود. ژوزه ساراماگو، راوی دانای کل، شخصیتهایش را در چارچوب دردآور اروپای 1936 قرار میدهد. تفکرات و رفتارهایشان آنها را نماینده عقیدههای کاملاً مشخصی میسازد؛ شیوه «پرداختن» به ساراماگو به آنها جانبداری نویسنده را آشکار میسازد. مهشید نونهالی. فرهنگ آثار. سروش.