در پیشگفتار کتاب ماجراهای شب هفتم ماه امده است .اکنون به سن درک بهتر از اگاهی ها و تجارب زندگی گذشته رسیده ام یعنی سن سن سی سالگی و با نگاهی نافذ از میان پرده های سال های دور و نزدیک به کودکی نوجوانی و جوانی هیجان انگیزم می نگرم و پیش از پیش متقاعد می شوم که تمامی حوادث و اتفاقات چه تلخ و چه شیرین رویا و دور خوبابی بیش نبوده و نیست.
با وجود گذشت زمان هنوز در نیمه های شب از صدایی از خواب بر می خیزن.صداهایی که بعضا مرا فرا می خواند و هنگامی که بیشتر دقت می کنم.با تمامی وجود در می یابم که صدا از جانب فرزندم می باشد. آه..منی که یه نظر خیلی ها هرگز ازدواج نکرده ام.و اشنایانی که بر این مورد اصرار می ورزند و مرا دختری رویایی خیالباف با افکاری دور از ذهن می پندارند چگونه میتوانم واقعیت امر را برایشان توضیح دهم و رازی را که در دل دارم بخواهم فاش سازم.زیرا اطمینان دارم که نه تنها باور نمی کنند بل انرا افسانه ای احمقانه و ساخته خیالات درهم و مغشوش من بحساب می اورند.
با تمامی این وجود من خود خود مصرانه می خواستم بهتر پیش بدانم که چه حادثه مهمی در هفتمین شی ماه برایم بوقوع پیوست که پای ریز چنین ایده ها و بقول دیگران توهمات من گردید.برای نیل به این مقصود سعی کردم تا هرچه پیش افکار خود را تمرکز دهم و جزئیات را لحظه به لحظه بخاطر بیاورم تا شاید بتوانم حقیقت شب هفتم ماه و پس آیند آنرا کسب کنم.
شاید مادر ماریا مهربانترین مدیره راهبه های صومعه ما به حرفهای من توجه می کرد.ولی می دانستم که اوهم با تکان دادن سر به اطراف ناباوری خود را نشان داده و احتمالا خواهد گفت هلنا دخترم تو باید بیشتر از اینها مواظب گفته هایت باشی.حرف های تو نشانی از نفس پرستی و بی پروایی دارد.و مادر گوردون که از نرمش کمتری برخوردار است.چشمانش را با ناراحتی کوچنر کرده و با خشکی و سردی خاص خود می گوید هلنا ترنت تو بالاخره روزی از اینجا به جایی خیلی دور تبعید خواهی شد
کتاب ماجراهای شب هفتم ماه اثر ویکتوریا هولت در سال هزار سیصد هفتاد پنج توسط بهرام نظام آبادی بفارسی ترجمه شده است و انتشارات پر این کتاب را به چاپ رسانیده
برای خرید کتاب ماجراهای شب هفتم ماه از فروشگاه اینتر نتی کتاب مطابق روش خرید در سایت کارا کتاب اقدام نمایید