کتاب مانگدیم و خورشید چهر نوشته م.ا. به آذین
حاوي هفت قصه چه دختري زيبا مثل پنجه آفتاب دانا و زيرك كه صد مرد را تا لب چشمه مي برد و تشنه بر مي گرداند. چالاك و بي بام سخندان و نكته سنج كه دهان همه را مي بست و خود هرگز وا نمي داد و مهربان تا بخواهي... دغدغه بزرگ من در چند سال اخیر سرنوشت کره خاکی ماست که دو اسبه به سوی نابودی رانده میشود. بیکاری اجباری دهها و به زودی صدها میلیونی… بیماریهای واگیردار ناشناخته یا دوباره سر بر آورده… جنگ و کشتار به بهانه دعواهای مرزی، و دشمنیهای قومی که میباید بازار فروش سلاحهای از رده بیرون شده کشورهای پیشرفته را گرم بدارد. زمین دارد رمق از دست میدهد. نفسش دارد به شماره میافتد. باید پیش از آن که دیر شود، به دادش رسید… خیزش عمومی جهان لازم است. هر جا و همه جا، در راستای مهار کردن تولید انبوه سلاح، و ناممکن ساختن اسراف دیوانهوار کنونی در مصرف. من نیستم؛ اما نگذارید جهان نابود شود. بهپا خیزید!