کتاب گرگها و آدم ها که توسط آنتوان چخوف نوشته شده است.و با ترجمه کوروش مهربان انجام گرفته است.در یکی از شبها ننه گرگ که بسیار گرسنه بود واسه ی شکار کردن از خانه اش بیرون رفت. سه فرزند خویش را بین پوشالها واسه ی گرم شدن به هم پیچانده بود و خوابشان برده بود. ننه گرگ بچههای خویش را لیس زد و از خانه خود بیرون رفت .روزهای اول بهار بود ولی شبهای جنگل همانند زمستان سرد بود و از سوز سرما زبان را نمیشد از دهان بیرون آورد.ننه گرگه حال بسیار خوشی نداشت و اوقاتش بسیار تلخ بود. با کوچکترین آوایی از جا پریده و تمام وقت دل شور فرزندانش را میزد .که نکند الان که در کنار آنها نیست بلایی بر سر آنها بیاید.تمام چیز او را به وحشت می انداخت . جا پای آدمها و اسبها ریشه درختها و تکههای چوب و کود می گذاشت.در ذهنش این بود که پشت تاریکی هر درختی آدمی در کمین ایستاده است و آن طرفتر از جنگل سگی پارس می نماید.گرگ دیگر بسیار جوان و شاداب نبود و بویاییاش کمی ضعیف گشته بود. برای این بود که برخی اوقات جاپای روباه را با سگ اشتباه میگرفت. یک دفعه حتی بویایی اش آنگونه او را به اشتباه انداخته بود که مسیر خانه خود را هم گم نموده و این بلایی بود که تا آن زمان بر سرش نیامده بود. برای خرید کتاب گرگها و آدم ها با ما تماس بگیرید.