کتاب گهواره گربه اثر کورت ونه گات جونیور ترجمه مهتاب کلانتری - منصوره وفایی
رمان گهواره گربه کتابی است در مورد بازیهای ساده روزگار ما, درمورد بازیهای نظامی و بازیهای مذهبی. درباره بازیچه بودن علم در دست دانشمندان بیمسئولیت. دانشمندانی که خود ونهگات با خوشنودی نسل آنها را منقرض شده میداند. دانشمندانی که تربیت شده فرهنگ جنگهای جهانی بودهاند. کل کتاب توضیح همین فرهنگ جنگ است. سیاستمدارها، تاجرها، دیکتاتورها، رهبران مذهبی، همه و همه تحت تاثیر جنگهای جهانی بودهاند. شاید حرف ساده این کتاب این باشد که چیزهایی هست که خیلی دیر از خاطره بشریت پاک میشوند. کتابی است درباره بازیچه بودن دین در دست حکومتها و درباره نیاز انسانها به بازیچهها. انسانهایی که هرچه پیچیدهتر به بازی گرفته شوند، راضیتر خواهند بود و زندگی برایشان قابل تحملتر خواهد بود. حکومتهایی که هر چه هنرمندانهتر مردم را به بازی بگیرند موفقتر خواهند بود. و مذهبی که هر دو را به بازی میگیرد. "کتابی است که به یکی از چندین و چند روش موجود برای پایان دادن به دنبا میپردازد." كورت ونه گات جونيور، نويسنده يي است كه با قلمي آگاه و تراش خورده و طنزي عميق و كاربردي به جنگ دولتمردان حكومتي امريكا رفته است . بينش و آگاهي و سيطره اش بر ادبيات ، او را به خلق «موبي ديكي » تازه ، رسانده . براي همين ، تا تقابل را دريابيم شروع كارش را با شروع «موبي ديك »، همسان مي آورد، تا بدانيم چه مي خوانيم و چگونه بايد بخوانيم . در موبي ديك ، «هرمان ملويل » چنين شروع مي كند: «مرا اسماعيل صدا كنيد» و اينجا كورت ونه گات در شروع گهواره گربه آورده : «جونا (يونس ) صدايم كنيد.» به هرحال ، تا كتاب را نخوانيم از طنز تلخ و گاه سياه و نگاه جذاب و انتقادي نويسنده ، بهره يي نمي بريم ، اما براي شناخت بهتر به كورت ونه گات نگاه مختصري بيندازيم با استفاده از مقدمه يي كه مترجمان نوشته اند. نويسنده در پاسخ خبرنگاري كه پرسيده : چرا مي نويسي ؟ جواب مي دهد: «انگيزه هاي من سياسي هستند. من با هيتلر و استالين موافقم كه نويسنده بايد به جامعه اش خدمت كند. تفاوت طرز فكر من با ديكتاتورها در چگونه خدمت كردن نويسندگان است . من معتقدم كه آنها بايد عامل تغيير باشند... درمورد آثار هنري ، من به تئوري قناري در معدن زغال سنگ اعتقاد دارم . قديم ها معدنچي ها پرندگان را با خود به درون مي بردند تا آنها وجود گاز را، قبل از اينكه به آدم ها صدمه يي برسد، نشان دهند. در مساله ويتنام هنرمندان دقيقا همين كار را كردند. آنها جيك جيك كردند و كله پا شدند، اما اوضاع هيچ فرقي نكرد. اصلا براي هيچ كس مهم نبود. اما من همچنان فكر مي كنم كه هنرمندها را، همه هنرمندها را، بايد به عنوان نوعي سيستم هشداردهنده عزيز داشت .»