کتاب گورستان اهل فرنگ اثر ریچارد دولینگ ترجمه جواد سید اشرف
انیسه سنگ رختشویی خود را به روی صخره گذاشت. با دست شاخ آهویی را که با نوار چرمی به گردنش انداخته بود، نوازش کرد. در دل خود دعایی زمزمه کرد و داستانی را به یاد آورد که پدرش تعریف کرده بود. داستان پدر از این قرار بود: پدربزرگ پدر انیسه در روزگار جوانی برای استحمام به آب رودخانه زده بود که ناگهان تمساحی او را به دندان گرفت و به غاری برد که در پشت بوته های ساحل ناشناسی پنهان بود. پدربزرگ نتوانست خود را از غار نجات دهد چون دهانه غار به وسیله دیواری از آب خروشان مسدود بود و اگر کسی می خواست از این راه فرار کند در امواج سرکش آب غرق می شد. تمساح پدربزرگ را در غار گذاشت و به سراغ خانواده اش رفت تا خبر شکار انسان و شام لذیذی را که در انتظار آنان بود به گوششان برساند. اما از قضای روزگار در همان لحظات در چمن بالای سقف غار، آهوی جنگلی ماده ای در حال زایمان بود... نویسنده که در اوایل دهه هشتاد قرن بیستم، حدود یک سال را در روستاها و شهرهای کوچک سیرالئون زندگی کرده و با قبایل آن منطقه از نزدیک ارتباط داشته، در این کتاب داستان یک نویسنده کنجکاو آمریکایی را روایت می کند که به دو فرهنگ کاملا متفاوت تعلق دارند. ... در نوشتارم مراسم آئینی برخی از انجمنهای سری قبایل منده را توصیف کرده ام اما ذکر این نکته را لازم می دانم که هیچ یک از اعضای این انجمنها حاضر نشد سوگند رازداری خود را بشکند و اسرار انجمن را در اختیار من بگذارد. در این رمان مایکل جوان، پسر یکی از وکلای نامدار ایالت ایندیانا در جنگلهای غرب آفریقا ناپدید شده است. دوست مایکل و پدر او در جستجوی گم شده خود راهی آفریقا می شوند. هر دو آنها به قدرت دلاور و به "سبک زندگی آمریکایی" ایمان دارند تا آنکه پایشان به جنگلهای سیرالئون می رسد. رمان "گورستان اهل فرنگ" پژوهش رندانه ای است درباره سنت سحر و جادو در غرب آفریقا و برخورد و مقابله دو فرهنگ کاملا متضاد در دوران "جنگ تمدنها" و در عین حال داستانی است مهیج که خواننده را تا صفحه آخر مسحور می کند.