آیا سوال وجود خداوند را می شود با شواعد علمی پایان بخشید؟ در کتاب خدا نمرده است من نشان خواهم داد که با کمک و توجه خداوند میتوان و شده است، اما براساس مفاهیم برتری از فیزیک کوانتومی که برای اکثر مردم بهصورت علائم و یکسری حروف یونانی باقی مانده شواهد ظریفی وجود دارد، بنابراین پیام باید بسیار آهسته، چه از نظر علمی و چه از نظر آگاهی عمومی به مخاطب منتقل شود. این کتاب تلاش میکند پذیرش وجود خدا را یکبار دیگر در جامعه و فرهنگ ما سرعت بخشد. در آغاز یک سوال باید مطرح شود: "خدایی" که علم در پی بازیابی آن است چیست؟ هر کسی میداند که حتی افراد مذهبی که بیشتر از دیگران در مورد خدا صحبت میکنند نمیتوانند در مورد اینکه خداوند چیست به توافق برسند. بنابراین آیا علم خدای مسیحیت را بازیابی میکند، خدای هندو، خدای مسلمانان، خدای بودا، خدای یهودیان، یا خدای یک دین ناشناستر؟ پاسخ بسیار سخت و حساس است. آنچه که تقریبا هیچکس در مورش آگاهی ندارد این است که در هسته درونی همه ادیان بزرگ، بیشتر بر سر ماهیت خدا توافق وجود دارد. همچنین در سطح عموم، اکثر مردم متدین بر سر سه اصل اساسی پیرامون ماهیت خداوند توافق دارند: اول اینکه خداوند عامل سببی همه چیز است، ماورای روابط علت و معلولی که از دنیای مادی بهوجود میآید. دوم اینکه مراتب معنوی بسیار ظریفتر از مراتب مادی میباشند و سوم اینکه همه صفات خداپسندانه را قبول دارند- که درراس آنها عشق وجود دارد- که ادیان به مردم آموزش میدهند تا بهعنوان مقصود اصلی خود در پی آن ها باشند. خدایی که علم در پی بازیابی آن است چیست؟ در اینجا بههمین بسنده میکنم که بگویم خدایی که توسط علم بازیابی میشود، سه جنبهی مهمی که گفته شد را در بر میگیرد. در این کتاب من نشان میدهم که همین یک فرضیه ، تمام رازهای حل نشدنی در حال حاضر زیستشناسی را حل میکند: سرچشمه حیات، شکافهای کهن مربوط به تکامل، چرا تکامل از یک مفهوم ساده به یک سیستم پیچیده تبدیل شده، و چرا زیستشناسان به یک حس گیج کننده و پررمز و راز رسیده اند، و خیلی بیشتر از این. هم چنین به این میرسیم که درون فرضیه کوانتمی خدا، "عمق" روانشناسی سیگمون فروید، کارل یونگ، و جیمز هیلمن که براساس ضمیر ناهوشیار بنا شدهاند، بهطور کامل متمم "قله" روانشناسی انسانگرایی یا فرافردی دوران اخیر- کارل راجزر، رابرت اساکیولی، آبراهام ماسلو، و کن ویلبر- که براساس تعالی یا ابرهوشیاری شکل گرفتهاند، بهنظر میرسد. هر دوی این نظریههای روانشناسی هماکنون بهعنوان مسیرهایی تعریف شده برای درک خداوند در زندگیهای شخصیمان، تشخیص داده شدهاند. جنبههای دیگری از فرضیه کوانتمی خدا وجود دارد که همه ما میتوانیم آنها را درک کنیم و به نتیجه برسانیم. این دانش جدید بهعلاقه و تمایل ما، همراه با معنی دار کردن آنها ارزش میدهد، گرچه جهانبینی مادی گرایان تمام تلاش خود را برای خراب کردن آن میکند. همانقدر مهم اینکه علم بر پایه خداوند، ارزشها و اصول اخلاقی را در جایی که به آن تعلق دارند، در مرکز زندگی و جامعه ما، قرار میدهد....