تالمات ...پروژهی بسیار مهم و اصلی ماركس نقد اقتصاد سیاسی بوده است. اگر بحثهایی كه دربارهی جوامع غیرغربی، ناسیونالیسم و نژاد و قومیت مطرح كردم به كتابهای اصلی این پروژه راه نمییافت آنها را میشد فقط موضوعات فرعی دانست و بیاهمیت. اما با بررسی این آثار میتوانیم متوجه بشویم كه موضع ماركس نسبت به جوامع غیرغربی در تكوین سرمایه و به خصوص ویراست فرانسهی ۱۸۷۲ - ۱۸۷۵ كه آخرین ویراستی بوده كه خود ماركس آماده كرده نقش داشته است ...من در بسط نظریههای خود از انگلستان به عنوان نمونهی اصلی استفاده كردهام. با این همه، اگر خوانندهی آلمانی ریاكارانه به شرایط كارگران صنعتی و كشاورزی انگلستان بیاعتنایی نشان دهد، یا خوشبینانه خود را آسوده دارد كه اوضاع در آلمان تا این حد هم بد نیست، باید بر او بانگ آورم: این داستان توست كه نقل میشود. در اینجا مسئله در خود و برای خود بالاتر یا پایینتر بودن درجهی تكامل تضادهای اجتماعی نیست كه از قانونهای طبیعی تولید سرمایهداری ناشی میشوند. سخن بر سر خود این قانونها و گرایشهایی است كه با ضرورتی آهنین مؤثر واقع و عملی میشوند. كشوری كه از لحاظ صنعتی توسعهیافتهتر است به كشورهایی كه كمتر توسعه یافتهاند، فقط تصویر آیندهشان را نشان میدهد...