کتاب خدایگان و بنده اثر فردریش هگل
زندگی برگرفته است از زنده بودن در وضع طبیعی آگاهی به طور بلاواسطه بدون آنكه از مرحله نفی گذشته باشد. یعنی استقلالی كه از نفی نگذشته باشد. مسئله هگل این است كه هیچچیزی نمیتواند بلاواسطه و به صورت طبیعی باشد یا بتواند نفی خود و نفی غیرخود را در وضع طبیعی انجام دهد و تا از طریق میانجی این سلب و نفی بتواند به مرحله بالاتری برسد و تحول پیدا كند همانطور كه زندگی عبارت است از وضع طبیعی آگاهی یعنی استقلال فارغ از نفی، مرگ هم نفی طبیعی آگاهی یعنی نفی بدون استقلال است. اینجا یكی از بزنگاههای بحث هگل است. دو آگاهی در مقابل همدیگر در پیكار برای مرگ قرار گرفتهاند در این دوئل میان دو آگاهی، نه در واقع مرگ مشكل اینها را حل میكند و نه زندگی چون راندگی به معنای زنده بودن عبارت است از وضع آگاهی در صورت طبیعی آن یعنی بلاواسطه و طبیعی و استقلالی است كه فارغ از نفی است. منظور هگل در اینجا این است كه چون دو آگاهی هر دو ناظر بر این هستند كه هستی آنها نه به صورت طبیعی میتواند، باشد یعنی در مرتبهای كه تمام حیوانات زنده قرار دارند و نه صورت طبیعی نه به صورت مستقل یعنی روی پای خود ایستاده