کتاب سینمای یانچو نوشته گراهام پتری
یانچو ۲۷ سپتامبر ۱۹۲۱ در شهر کوچک واتس در شمال بوداپست به دنیا آمد. پدر و مادر او مهاجرانی از ترانسیلوانیا بودند که زمانی بخشی از مجارستان بود. او گفت: «مادرم رومانیایی بود. در زندگی شخصی، اعضای خانواده دوست بودند، اما به لحاظ سیاسی در تقابل با هم قرار داشتند... برای من این یک درس بزرگ بود. آن تقابل - که کمتر هم خشونتآمیز بود - هرگز مشکلات مربوط به هویت ملی را حل نخواهد کرد.» در سال ۱۹۴۴ بعد از اینکه در رشتههای حقوق نژاد شناسی و تاریخ هنر از دانشگاه بوداپست فارغالتحصیل گردید به تحصیل در آکادمی هنرهای دراماتیک و سینمایی پرداخت و بعد از اینکه دوره تحصیلی را با موفقیت به پایان رساند یانچو بین آوریل تا نوامبر ۱۹۴۵ زندانی جنگی شوروی سابق بود. او در ۱۹۴۶ به حزب کمونیست پیوست. از سال ۱۹۴۸ با کارگردانی فیلمهای خبری کار سیما را آغاز نمود البته قبل از آن به کارهای دیگری هم دست زده بود در واقع وی میخواست کارگردان تئاتر بشود ولی بهر حال یک فیلمساز شد. وی در ۱۹۵۱ از آکادمی فیلم فارغالتحصیل شد و شروع به ساختن فیلمهای کوتاه کرد که حدود ۴۰ فیلم میشود. از سال ۱۹۵۴ ساختن فیلمهای مستند را شروع کرد و از ۱۹۵۶ تا ۱۹۶۳ به ساختن فیلمهای داستانی کوتاه ۱۶ مخیلی متری همت گماشت و سرانجام اولین فیلم بلند خود را در ۱۹۵۸ ساخت. یانچو تجربههای جسورانه در سبک را در یک سلسله فیلم دیگر نیز ادامه داد که موضوعِ نمادین آنها گذشتهٔ مجارستان بود، در حالیکه درونمایهٔ واقعیشان زمان حال و آیندهٔ مجارستان است. همهٔ این فیلمها جنبههائی انتزاعی، اسطورهای، و گاه با کیفیات تئاتری دارند که پیش از این در فیلم محاصره دیده شده بود، اما فیلمهای بعدی او بر آن هستند تا این کیفیتها را تا جای ممکن به یک وحدت برسانند. فیلم سرخ و سفید (۱۹۶۷) به جنگیدن مجارها در ارتش سرخ در سال ۱۹۱۸ در جریان جنگ داخلی روسیه میپردازد. او در این فیلم از ترکیببندی درخشانی با حرکات معکوس دوربین با موضوع در پردهٔ عریض استفاده کرده و به این شیوه جابهجا شدنِ دائمی قدرت میان دو ارتش مقتدر را تصویر میکند که در یک فضای خالی رودروی هم صف بستهاند. ماجرای فیلم سکوت و فریاد (۱۹۶۸) در سال ۱۹۱۹ درست پس از سقوط جمهوری سرخ شوراها، در دوران وحشت سفید اتفاق میافتد، زمانیکه پلیس هر کسی را که گمان میبرد. تمایلات انقلابی دارد دستگیر و تنبیه میکرد. این فیلم نیز مانند محاصره به تحقیر، شکنه، بیگانهسازی و خیانت میپردازد. سکوت و فریاد را یانوش کِنده (متولد ۱۹۴۱) فیلمبرداری کرد و همکاری آن دو تا به امروز ادامه یافته است. فیلم بعدی، مقابله (۱۹۶۹)، نخستین فیلم رنگی یانچو، به ناآرامیهای دانشجویان در ۱۹۴۷ میپردازد. مقابله، شیوهپردازانهترین فیلم یانچو تا به امروز، عملاً یک بالهٔ دوربین و نوار صدا است که در آن هر حرکت و ژستی یک تشخص آئینی دارد. در فیلم باد زمستانی (۱۹۶۹)، متشکل از سیزده نما که برخی تا ده دقیقه طول میکشند، گروهی از ملیگرایان کُروات در مرز مجارستان - یوگسلاوی برای کشتن الکساندر پادشاه یوگسلاوی تعظیم میبینند. در این فیلم نیز یانچو به همان درونمایهٔ تأثیرات مخربِ ارعاب سیاسی با انگیزهٔ شخصی میپردازد. در فیلم آگنوس دهای/ فرشتگان خدا (۱۹۷۰)، که همچون سکوت و فریاد در دوران شکست جمهوری شوراها میگذرد، یانچو حتی بیش از آثار گذشتهاش در مسیر انتزاعِ نمادین گام برمیدارد. یانچو با فیلم مزامیر سرخ (۱۹۷۲) شاهکار خود را آفرید. این فیلم از کمتر از سی نما تشکیل شده و تحلیل خیرهکنندهای از فرآیند انقلاب، پیششرطهای روانی و اجتماعی، و ضرورت فروپاشی نهائیِ آن بهدست میدهد. در اینجا دوربین و عدسی هشتاد دقیقهٔ بیوقفه حرکت میکنند و بر گرد شرکتکنندگان در این درام میچرخند و میگردند در واقع همهٔ عناصر فیلم در یک هماهنگی، بر آن هستند تا از مزامیر سرخ فیلمی با قالبی نسبتاً کامل از زیبائی، و محتوائی بسیار انسانی، و قدرتِ سینمائیِ شگفتانگیز بسازند. یانچو در ۱۹۷۲ به خاطر مزامیر سرخ جایزهٔ نخل طلای جشنوارهٔ کن را بهدست آورد. فیلم دیگر او، الکتریا (۱۹۷۴)، با مجموعاً یازده نما، نگاه انتزاعی یانچو را، حتی از نظر مضمون سیاسی به عرصهٔ اسطورههای یونانی نزدیک کرده است: الکتریا اقتباسی است از نمایشنامهٔ لاژولوگیورکو که افسانهٔ الکترا را بهعنوان استعارهای از دوران استالینیستی بهکار گرفته تا اخلاقیات کینخواهانه علیه یک حاکم خوانخوار، حتی پس از مرگش، را نشان دهد....