کتاب نقد آثار صادق هدایت اثر عبدالعلی دستغیب
در این کتب امده که صادق کودکی زیبا، خوبروی، شیرین و به دلیل ظرافت و زیبایی و داشتن موهای طلایی و چشمان آبی محبوبیت خاصی در بین همۀ افراد خانواده داشت. به گفتۀ محمود هدایت، برادر صادق، او در همۀ دورۀ کودکی مایۀ سرگرمی بزرگ و کوچک خانواده بود. صادق هدایت سالهای تحصیل را در تهران گذراند. او را در شش سالگی به مدرسۀ علمیه سپردند. تحصیلات ابتدایی را در مدرسۀ علمیه آموخت و پس از آن به دارالفنون که دبیرستان مهم تهران بود رفت و تا سال سوم آنجا درس خواند. «بعد راهی مدرسۀ سنلویی شد تا زبان فرانسه یاد بگیرد. در سال سوم سنلویی بود که زبان فرانسهاش به نحو شگفتانگیزی پیشرفت کرد و چیزی نگذشت که باب مکاتبه را با کتابخانههای مهم پاریس باز کرد و با هزینههای گزاف ماهی دو سه جلد از کتابهای مربوط به علوم سرائر را به دست میآورد و در گوشهایی آن را میخواند. ...«هدایت به گفتۀ دوستانش خوش برخورد، بزرگوار و مهربان بود و خود را دیر میتوانست در دل دیگران جا کند. قامت متوسط، اندام باریک، حالت خونسرد، قیافۀ تودار ظاهر لاابالی داشت. عینک میزد و همیشه سیگاری لای انگشتانش دیده میشد در سالهای 1320 به بعد با روشنتر شدن افق هنری و ادبی، هدایت از لاک تنهایی خود بدر آمد و به فعالیتهای سیاسی اجتماعی دست زد؛ ولی وابسته به هیچ یک از گروههای سیاسی آن روزگار نشد. وی باکوشندگان راه آزادی و هنرمندان پیشرو همدلی و همراهی میکرد. داستانهای سگ ولگرد، حاجی آقا، فردا و توپ مروارید که واقعیتهای اجتماعی را منعکس میکند و هدایت مستقیم و نامستقیم از سیمای زشتکاران پرده برمیگیرد، فرآوردۀ همین دوران است یکی از مباحث مطروحه در مورد ابعاد فکری هدایت مسئلۀ پوچگرایی است. عدهای معتقدند این نویسنده زندگی انسان را بیمعنا و پوچ میداند و عدهای نظر دیگری دارند. پوچگرایی و وجود یاس فلسفی در هدایت وجود نداشت و تنها مرگ اندیشی یکی از بنیادهای اندیشۀ هدایت است، همان اندیشه به مرگ که در شعرهای فردوسی، خیام، مولوی و حافظ نیز دیده میشود. پس شگفتا که ما آنها را پوچگرا نمیخوانیم و فقط هدایت را سرزنش میکنیم...