دانلود کتاب چرا تاریخ می خوانیم اثر امیرحسین خنجی
تمدن ثمره تلاش آگاهانه یا نا آگاهانه انسان در راه ساختن جهان پیرامون خویش به خاطر دست یابی به زندگی بهتر است.
راهی که انسان در مسیر ایجاد تمدن خویش طی کرده است تاریخ نام دارد.در این تعریف تاریخ و تمدن پیوندی ناگسستنی دارند و هیچ کدام را بدون دیگری نمی توان مورد مطالعه قرار داد.مسیر ایجاد تمدن بشری زمان است.زمان تاریخ است و تاریخ ظزفی است که تمدن در آن به ثمر می رسد.پس می توانیم بگوئیم که تمدن در ظرف تاریخ جای دارد و علم تاریخ مطالعه تلاشهای اگاهانه یا نااگاهانه انسان از مادی و معنوی برای ساختن تمدن است و عاملی که در ساختن این تمدن نقشی اساسی ایفا می کند عقل انسان است.
عقل یک اصطلاح قراردادی عربی به معنای توان ضبط و ربط و تسلط و کنترل است و آن عبارت از فعالیتی است که یک عضو از اندام بشر که مغز نام دارد انجام می دهد.انسان ذاتا به مانند همه جانوران دارای غریزه است و این غریزه برای بقا و دوام نوع بشر و هر جانور دیگری ضرورت حیاتی دارد. اما عقل که در میان همه جانوران ویژه انسان است یک خصیصه اکتسابی است که در اثر پیچیدگی مغر بشر و قدرت ذهن به تعقل کردن به معنایی که گفتیم حاصل امده است و این امر نیاز به صدها هزار سال فعالیت ذهن داشته است تا ذهن صیقلی و پرداخت شود و بتواند که شایای پیرامون را مطالعه کند و با یکدیگر مرتبط سازد و پیوند دهد نتایج این مطالعه و پیوند را در مغزش انباشته کرده به وقت ضرورت از ان استفاده بهینه کند.
تلاش برای ربط و ضبط اشیای پیرامون و انباشته کردن نتایج مطالعات در مغز و استفاده از انها به وقت ضرورت تفکر نامیده شده است. تفکر عالی ترین نتیجه فعالیت ذهنی بشر است و معنایش به کارگیری منظم ذهن است. درجه تمدن هرکدام از جماعات بشری به درجه استفاده ان جماعت از ذهن خویش در ربط لشیای پیرامون و نتیجه گیری عملی از این ضبط و ربط بستگی دارد.
برای خرید کتاب چرا تاریخ می خوانیم نسخه چاپی اینجا کلیک نمایید. و برای دانلود رایگان به ادامه مطلب مراجعه نمایید
از اینجا است که در پی گیری زندگی جماعات بشری بر این کره خاکی در ظرف تاریخ به تمدن های والا و تمدن های دون پایه برمی خوریم و می بینیم که در حالی که مثلا زمانی از تاریخ در سومر و مصر و عیلام و گنداره انسانها به مرحله پیشرفته یی از تمدن دست یافته بودند در جاهای دیگری هنوز جماعات بشری در مرحله بداوت زندگی می کردند یعنی از نیروی ذهنی شان کمتر برای تطور و بهبودی شکل زندگی شان استفاده می کردند و بیشتر تابع غرایز بودند و هماهنگ با داده های طبیعت می زیستند و چندان احساسی به ضرورت تغییر شیوه زندگی (نمط حیات ) و بهبود بخشیدن به شرایط زیستی خودشان نمی کردند.
نیروی ذهنی بشر در یک زمانی به او کمک زمانی کرد که از اتش استفاده کند. مواد غذایی را برای خودش انبار دانه ها را در زمین بکارد و محصول بردارد.