کتاب زندگی در پیش رو-رومن گاری-ترجمه لیلی گلستان
در ۲۰ صفحه اول کتاب محمد، پسر بچه‌ی پروتاگونیست داستان می‌خواهد همه چیز را به سرعت بگوید. پس در هم و بر هم حرف می زند، می خواهد مثل بزرگترها حرف بزند، پس گنده گویی به سبک بچه ها می کند، جمله بندی هایش گاه از لحاظ دستوری غلط است، حرف ها و مثال هایش در کمال خلوص نیست و عوضی است و گاه درک نشدنی، به همین دلیل ذهن خواننده در آغاز کمی مغشوش می‌شود؛ اما بعد به روش گفتار او عادت می‌کند و تمام پراکنده گویی های گاه گاه محمد را راحت می پذیرد. لیلی گلستان درباب ترجمه زبان این کودک میگوید: به هیچ وجه سعی نکردم که نثر بچه را شسته و رفته تحویل خواننده فارسی زبان بدهم، بعد هم سعی نکرده ام بچه را طبق معمول ادب کنم و حرف های به ظاهر رکیک را به ناسزا های مودبانه مبدل سازم. امانت در ترجمه را بر عفت کلام ساختگی ترجیح داده‌ام؛ از این کتاب بسیار می آموزیم و همین ما را بس.
قصه زندگی در پیش رو ما را حیران میکند. به سوی ظرافت‌ها و لطافت ها سوق می‌دهد و همزمان به سوی اهمیت ژرف نگری و روشن بینی زمینه قصه از لحاظ جذب کنند هیچ کم و کسری ندارد بسیار مردمی است و بسیار مردم پسند. لیلی گلستان در مقدمه مترجم میگوید: در زندگی در پیش رو زندگانی جریان عادی و معمول را تعیین می‌کند اما قصه بذرگلهایی را به همراه دارد که می‌توانند زیبا و شکوهمند بشکافند. محله ای را که برای ما تعریف می‌کند محله "گوت دور" است محله فقیرنشین و غریب نشین و محله‌ی خانه‌های آنچنانی در سطح پایین. اما از دید نویسنده ما با آن جا طور دیگری آشنا می‌شویم دید او از این محله با دید ژان ژنه یا آدامف بسیار متفاوت است، نمی‌شود از او ایراد گرفت که چرا همانند امیل زولا یا ماکسیم گورکی این محله و این قشر از جامعه را توصیف و تعریف نکرده. تعریف او تعریف دیگری است. این دنیای پر از ذلت و خواری و درد و خشونت و تحقیر را با رنگی گلبهی نقش کرده؛ این دنیا را پذیرفته و دقیقا تفاوت دید او با دید آنها که قبلا تصویرگر این دنیا بوده‌اند در همین جا است. پسربچه قصه نه خشونت بچه های خاص آن محل را دارد و نه نرمش آنها را. اخلاقی خاص خود دارد و به نیابت نویسنده در آن محل حضور یافته و گاه گداری حرف های به اصطلاح گنده‌تر از دهانش می‌زند. شاید به دلیل خواست عمدی نویسنده و یا شاید به دلیل مصاحبت‌اش با بزرگترها. بچه ای است که می‌بیند، خوب هم می‌بیند، تیزهم می‌بیند و همه را هم ضبط می‌کند. هم صحبت هایش یک پیر مرد مسلمان عاشق قرآن و عاشق ویکتور هوگو است و یک زن پیر دردمند. با بچه ها حرف می زند و بازی می کند اما با آنها یکی نمی‌شود در مجاورت آن ها بچه نمی‌شود و بچه ای است ساخته نویسنده اما بچه‌ای به شدت پذیرفتنی و دوست داشتنی. همچون کتاب که بسیار پذیرفتنی و دوست داشتنی و به قول گلستان آموختنی است.
نوشته‌ی: مینا مظفری خسروی

کتاب زندگی در پیش رو

کتاب زندگی در پیش رو نوشته رومن گاری که به دست لیلی گلستان در صد و یک صفحه ترجمه شده است.او این داستان را با اسم مستعار امیل آژار به چاپ رسانده است تا بتواند واسه ی دومین دفعه جایزه گنکور را کسب نماید . از روی این اثر فیلمی همچنان در سال هزار و نهصد و هفتاد و هفت ساخته شده‌ است.محمد پسر کوچک چهارده ساله ای می باشد که در پیش یک روسپی مسن به اسم رزا خانم زندگی می نماید. رزا خانم در دوران جوانی یک روسپی یهودی بوده و با پیر شدن و بالا رفتن سنش یک منزل واسه ی مراقبت کردن از بچه های روسپی های دیگر تشکیل داده است . طبق قانون فرانسه روسپی ها به موجب فساد اخلاقی حق سرپرستی بچه ی خود را نداشته و اشخاصی که بخواهند بچه های خود را بزرگ کنند به فردی همانند رزا خانم پناه می برند .رزا خانم خیلی چاق و بیمار است و بسیار زیاد به محمد یا مومو علاقه دارد. مومو پسر زندگی فقر و فحشا است . پسری که در همه ی این زندگی زشت با دیدگانی زیبا به قشنگی های این سرنوشت نگاه می نماید.پسری که یکی از سوالاتش از بقیه این است که ایا می شود بدون وجود دوست داشتن علاقه و عشق زندگی کرد. برای خرید کتاب زندگی در پیش رو به لینک موجود مراجعه نمایید.

 

دانلود کتاب زندگی در پیش رو