کتاب شب تقدیر رمانی نوشته ی نسرین سیفی است . به آرامي صدا زدم که خانم غزل بيدار نمی خواهی شوی. به نرمي در جایش تکانی خورد سری به کنار خود چرخاند لبخن ملیحی زدم و گفتم رسيديم بیدار نمی شی.چهره خواب آلوده را با كف دو دست مالش داده به من نگاه كرد و گفت ارش كجا می باشد.از سوالی که کرد يكه خوردم ولی به روی خود نياوردم غزل هم فهمید که سوالش خیلی بی مورد بوده با خونسردي جواب دادم کنار در منزلشون پياده اش كرديم در را باز كردم و پياده شدم و به غزل گفتم پياده نمي خواهی شوی. خنديد و گفت الان که خواب هستم. دكتر چمدان ها را كنار ماشين گذاشت و در صندوق پشت را بست مادر به سمت ما آمد و بغل خود را به سمت ما باز کرد .غزل به تندی به طرفش رفت و در بغل مادر جای گرفت. مادرم از بالاي شانه او مرا نگاه نمود .با سر سلامی به او کردم موهای غزل را بوسه زد و با بستن چشم پاسخ سلامم را داد. غزل را از بغلش در آورد و به طرفم برگشت او را در آغوش کشاندم. سلام خسته نباشي. دكتر هم سلامی نمود.مادر از بغل من بيرون آمد و مشغول احوالپرسي با دكتر شد. چمدانم را برداشته و به رفتم .پير بابا با اشتياق فراوان نگاهم كرد . برای خرید کتاب شب تقدیر به لینک موجود مراجعه نمایید.