کتاب بازی عشق که به دست ر. اعتمادی نگاشته شده است.اثر فوق با زبان فارسی و دارای تعداد هفتصد و بیست و دو صفحه است.ساعت تقریبا نه و نیم صبح بود که من به همراه پدر و مادرم داخل ایستگاه قطار تهران و مشهد شده بودیم. من از بالای پله های بلند ایستگاه دو رشته قطار به رنگ سیاه را می دیدم که انسانها همانند مورچه از سر و کولشان بالا می رفتند و به گونه ای وحشت و نگران گشته بودم. پدر من که دارای قد کوتاه و کمی هم چاق بود با سختی ساک و کمی خرت و پرت را به جلو می برد و اول نظری به محیط ایستگاه انداخت و پس از مدتی با همان لحن آهسته و دوستانه خود گفت مریم دخترم مراقب خودت باش بابا جون اینجا خیلی شلوغ است.آه که این پدر من چه مقدار مهربان و خوب می باشد. در تمام زمان و در هر جایی مراقب مریمش می باشد . همیشه و همیشه مریمش را آن دختر بچه توپولی دیده که هنگامی دستش را می گرفت و او را با خویش به خیابان می برد ناگهان مریم دستش را از دست پدر کشیده و از لابلای اتوموبیلها به آن سمت خیابان می دوید و عرق سرد وحشت را بر پشت پدر برجا گذاشته بود . برای خرید کتاب بازی عشق به لینک موجود مراجعه نمایید.