کتاب گروگان اثر منوچهر مطیعی
من زمانی به مرز نوجوانی رسیدم که هنوز آثار فرهنگ و آداب و رسوم دوران قاجار باقی بود.
هنوز بودند کسانیکه مانند پدران خود لباس می پوشیدند و برسم گذشتگان معامله و معاشرت می کردند.
اتومبیل به ایران امده بود ولی کالسکه ها و درشکه ها نیز امد و رفت داشتند و. سورچی ها که یکروز فرمانروایان راها و جاده ها بودند میرفتند تا دوره نکبت و ادبار را اغاز کنند و نامشان در کتاب فراموشی نوشته شود.
واحد پول ریال معین شده بود اما هنوز هم شاهی و دینار گفته و شنیده میشد و اوزان . پیمانه ها سیر و چارک و من و ری و خروار بودند.
کنیزان و خواچگان زنده و باقی بودند.
در خیابان ناصریه نزدیک خانه پدری من خواجه پیری بود که دکان عطاری داشت.
کنیز عجوزه ای نیز در کوچه ما زندگی میکرد که کوله بار خاطرالت سنگین و استخوان شکن دوران بردگی خویش را با ناتوانی اشکار بدوش می کشید و فقر و نداری را با خطوط چهره پژمرده و چروکیده اش فریاد میزد.
خیابانی که از میدان توپخانه به بازار میرفت ناصرخسرو نامگذاری شده بودولی پیش از کودتای هزار و دویست و نود و نه شمسی ناصریه نامیده میشد.
وجه تسمیه این خیابان مجاورت با دربار ناصری بود.
درباری که هنوز دیوار شرقی ان موجود و سر بفلک کشیده باقی بود و ما کودکان از راهای ورودی و مهابر پیچ در پیچ ان تا باغ بزرگ ارم میرفتیم و بازی کنان و هلهله کشان باز می گشتیم.
پیرمردی از خدام قدیمی بیوتات با چوب بدنبال ما میدوید و نفس زنان تهدید می کرد که اگر بار دیگر امدیم چنین و چنان می کند.
در شهرما در بازار ما در محله ما و بالاخره در کوچه و شاید خانه ما اثاری از گذشته های نه چندان دور باقی بود که همه اینها در روح کودکانه ما چنان اثر می نهاد که بعد از گذشت پنجاه شصت سال همچنان با رویاهای پیرانه سری درهم میامیزد و یا خیال پردازیهای مرا بشدت متاثر میکند.
برای خرید کتاب گروگان نسخه چاپی اینجا کلیک نمایید. و برای دانلود رایگان به ادامه مطلب مراجعه نمایید.