معرفی کتاب چرا ادبیات؟ - ماریو بارگاس یوسا - ترجمه عبدالله کوثری
چرا ادبیات یوسا در سه بخش به اهمیت ادبیات برای روزگار زندگی ما و عواملی که به آن در حال لطمه زدن اند پرداخته است.
در اولین فصل از این کتاب تحت عنوان چرا ادبیات او به تفصیل و به عقاید خود در باب اهمیت ادبیات برای زندگی ما علی الخصوص زندگی امروزی که تکنولوژی و کتابهای دیجیتال جای کتاب های کاغذی را در حال گرفتن اند می پردازند. فصل دوم تحت عنوان فرهنگ آزادی یک سخنرانی از یوسا در سال ۲۰۰۰ است.
در فصل سوم آمریکای لاتین افسانه و واقعیت یوسا به سراغ ساکنان اولیه قاره آمریکا از اینکاها تا ساکنان اولیه پرو میرود و ضمن خاطرنشان کرد نکاتی از فرهنگ آنان درباره نبوغ آنان صحبت میکند. فصل آخر گفتوگویی میان یوسا و رابرت بویرز و جین بل-ویادا است که پیرامون عقاید و علایق او می چرخد.
از نظر یوسا هیچ چیز بهتر از ادبیات به ما نمی آموزد که تفاوتهای قومی و فرهنگی را نشانه غنای میراث آدمی بشماریم و این تفاوت ها را که تجلی قدرت آفرینش چند وجهی آدمی است بزرگ بداریم.
مطالعه ادبیات خوب بیگمان لذت بخش است اما در عین حال به ما میآموزد که چیستیم و چگونه این با وحدت انسانی مان و با نقص های انسانی مان با اعمالمان و رویاها و اوهام مان به تنهایی و با روابطی که ما را به هم پیوند میدهد در تصویر اجتماعی مان و در خلوت وجدانمان این مجموعه پیچیده حقایق متضاد در واقع چکیده وضعیت بشری است. در دنیای امروز یگانه چیزی که ما را به شناخت کلیت انسانیمان رهنمون میشود در ادبیات نهفته است.
این نگرش وحدت بخش، این کلام کلیت بخش، نه در فلسفه یافت میشود و نه در تاریخ نه در هنر، و نه بی گمان در علوم اجتماعی. علوم اجتماعی نیز مدتهاست که به تقسیم و پاره پاره شدن دانش تن دادهاند و بیش از پیش به صورت بخش های فنی جداگانه و منزوی در آمدهاند که حرفهایشان و واژگان شان از دسترس مردان و زنان عادی به دور است.
بعضی از منتقدان تا آنجا پیش می روند که میخواهند ادبیات را هم به نوعی علم تبدیل کنند اما این خیالی باطل است چرا که داستان به وجود نیامده است تا تنها یک محدوده واحد از تجربیات انسانی را بررسی کند؛ علت وجودی آن غنا بخشیدن به کل زندگی آدمی است و این زندگی را نمیتوانیم تکه تکه کنیم و تجزیه کنیم یا به مجموعهای از طرحها و فرمولهای کلی تقلیل بدهیم ؛این معنای آن کلام پروست است که که گفت زندگی واقعی که سرانجام در روشنایی آشکار می شود و تنها زندگی مان که به تمامی زیسته میشود ادبیات است.
پروست گزافهگویی نمیکرد و این کلام هم صرفاً زاییده عشق او به کار خودش نبود؛ این گزاره را پیش می نهاد که زندگی در پرتو ادبیات بهتر شناخته و بهتر زیستن میشود و نیز اینکه زندگی اگر قرار است به تمامی زیست آید باید با دیگران تقسیم شود.