ابوعلی محمد بن محمد بلعمی، به خواست امیر خویش، نوح بن منصور سامانی در سده چهارم هجرت، تاریخ طبری را با فاصله نیم قرن، به نثری روان و ساده به پارسی و به شیوه ای آزاد و نه وابسته به اصل، ترجمه کرد و به عنوان تاریخ بلعمی شناخته می شود. نثر تاریخ بلعمی، به نسبت کلیله و دمنه و یا تاریخ بیهقی به پارسی سره نزدیک تر است و زبانی همه فهم دارد. ملک الشعرا بهار در این باره نوشته بود: طورى ساده بوده كه پير زنان ايرانى هم قادر به استفاده از قرائت آن بودهاند. نویسنده تاثیر زیادی از زبان تاریخ طبری نگرفته است و این شیوه نگارش از خصوصیات دوران سامانیان می باشد که به شدت ایرانگرا بودند و به پارسی نویسی و زبان کهن اهمیت ویژه ای می دادند. اصل تاریخ طبری در باب تاریخ بشر از زمان نخست تا سده چهارم هجرت نوشته شده است. جدا از اینکه نگاهی تاریخی به این نسک تاریخی می باشد، لیک این اثر نمونه یک نثر کهن پارسی می باشد که تنها شاهنامه منثور ابومنصوری از آن قدمت بیشتری دارد درحالیکه آن نیز تنها مقدمه اش باقی مانده است.
ابوعلی به امیرک بلعمی و حتی بلعمی صغیر شهره بود و پدر او نیز با عنوان خواجه بلعمی صاحب جاه و مقام و پایگاه ویژه ای در دستگاه سامانی بود. این پدر و پسر از ادیبان برهه خویش بودند. پدر ابوعلی وزیر امیراسماعیل سامانی بود و ابوعلی خود از حامیان استاد رودکی به شمار میرفت و در دربار هنرپرور و هنردوست و ایرانگرای سامانی، نقش والایی داشت. تاریخ درگذشت بلعمی را زمانی میان 365 تا 387 میدانند.
نمونه ای از نثر تاریخ بلعمی:
سلیمان، علیه السّلام از پسِ آن که مُلک بازِ او رسید، بیست سال بزیست تا مُلکش چهل سال تمام شد و عمرش پنجاه و پنج سال بود، و دیوان مسخّر او بودند . سلیمان ایشان را فرمود تا بناها کردند و مزکت های بیت المقّدس تمام کردند . پس چون وقت مرگش بیامد، بیت المقّدس شد بدان مزکت، و دو ماه آنجا بود . نان آنجا خوردی و نماز آنجا کردی و اندر نماز کردن به یک رکعت روزی و شبی بِبُردی . و آن وقت که نماز کردی، هیچ کس به نزدیکش نیارستی شدن؛ نه آدمی و نه دیو و نه پری . و اندر آن وقت که نماز کردی، اگر دیو آنجا شدی، از آسمان آتشی آمدی و دیو را بسوختی و به محرابِ سلیمان اندر هر روز درختی برستی که سلیمان هرگز ندیده بودی، و سلیمان نماز می کردی، و درخت با او به سخن آمدی . سلیمان او را گفتی : تو را چه خوانند و چه کار را شایی؟