دنیایی نابود شده در میان آرزوهای سوخته و عمرهای تباه شده. آشفتگی های بی انتهای شخصیت ها.آیدین در این داستان با تمامی خصوصیاتی که برای او می شنویم برای ما نمایانگر قشر روشنفکر است. او کتاب میخواند شعر می گوید و به اطاف و اطرافیان اهمیت میدهد. کسی از طرف دنیای اطراف و خانواده تحت فشار واقع می شود. چیزی که در دنیای امروز نیز نمودی عینی پیدا می کند و آن بی ارزشی علم در برابر مسایل مادی است. او نیز در برابر این هجوم همه جانبه ذره ای عقب نمی نشیند و این سرآغاز نزاعی دایمی داستان است. نزاعی نا برابر میان انتظار و جبر اجتماع و علم و آگاهی ذاتی.داستان حوا خانواده آیدین یعنی برادر بزرگش یوسف و برادر کوچکش اورهان و خواهر دوقلوی او آیدا و پدر و مادرشان شکل میگیرد. هرکدام از این شخصیت ها به مثابه خصوصیاتشان در سمتی از این نزاع و یا در میان آن قرار میگیرند. پدر خانواده(جابر) که با طعنه ای در انتخاب اسم آن که نشانگر شخصیت و دیدگاه اوست. او همه را آنگونه که خود میپسندد میخواهد. جابر که نماینده قشر خرده سرمایه دار است، راه خود را برای فرزندان خود میخواهد یعنی زندگی ساده و پر از تلاش برای رسیدن به اهداف مادی. مادر که به وضوح میان فرزندان خود تفاوت قایل است و این را انکار نیز نمیکند در حالیکه این انتظار و علاقه کاملا با معیار های جابر در تضاد است. وهمین باعث ایجاد دوقطبی صرف در خانه و تبع ان در زندگی و اهداف فرزندان می شود.
اورهان به راه پدر میرود. او که از محبت مادر و نیز ارتباط نزدیک با سایر برادران و خواهر خود بی بهره است، تنها راه خود را رفتن به راه پدر می داند و در واقع مجبور به این راه می شود. آیدا نیز با داشتن تمام خوصیات باهوشی و علم به اجبار اجتماع و پدر به زنی خانه نشین بدل می شود و اینده اش را سوخته می بیند. یوسف یعنی برادر بزرگتر که به حکم سن و سال از او انتظار این می رود که نقشی موثر وپررنگ داشته باشد ولی برعکس تبدیل به نمادی از انسانهای بدون تفکر و عقل می شود. موجودی که فقط در گیر بر طرف کردن نیاز های ابتدایی خود است و کم کم در سطور کتاب گم میشود.
نگارش این داستان مدرن به شکلی غیر خطی است و به گونه ای بیان می شود که داستان ابندا به شکل کلی ولی مبهم نمایان میشود و در ادامه ئ به شکلی نامنظم روشن میشود. هذیانهای دیوانه وار موومان چهارم کتاب به قدری در هم تنیده هستند که ذهن گوینده آن در میان کلمات گم میشود و از ذهنی به ذهن دیگر میچرخیم.به گونه ای که گویی تمام افکار شخصیت ها همه در هم تنیده شده و دریایی متلاطم و خروشان شده و خوانننده به این سو وآن سو میرود و این کار به گونه ای به انتها میرسد که به جای سیالات ذهنی به تابلویی کوبیسم وار و مقامی میماند که هر بخش آن به شکل جزیی قابل شناخت است ولی در تصویر کلی معنا می یابد.
در پایان سمفونی مردگان به نوعی شاید رمانی با تمامی خصوصیات رمان های مدرن باشد که نگارش خاص، بیان غیر خطی و تعلیق همیشگی، آن را برای خواندن و لذت بردن به کتابی مناسب و دلچسب بدل می کند.سمفونی مردگان برنده جایزه سال ۲۰۰۱ انتشارات ادبی فلسفی سورکامب شده و در سال ۲۰۰۷ به عنوان یکی از صد رمان برجسته سال بریتانیا معرفی شده است.
برشی از متن کتاب:
بوی سوختگی می آمد.بوی دود می آمد.و آیدین انگار که میداند چه اتفاقی افتاده ،با خونسردی تمام به حیاط رفت،به دخمه نزدیک شد ،و در برابر آن سیاهی احساس میکرد بی وزن شده است. نمیتوانست باور کند و از خشم به خود می لرزید.از پله های زیرزمین پایین رفت.آن جا فقط سیاهی و نیستی بود.آب سیاهرنگی کف زمین را پوشانده بود.بوی ویرانی و مرگ می آمد،بوی بشر اولیه،و بوی حیوانیت.انگار کسی را سوزانده اند و خاکسترش را به در و دیوار مالیده اند.اتاق پر از خاکستر و چوب نیم سوخته بود. و کتاب ها و شعر ها همراه شعله ی آتش به آسمان رفته بودند.حتی چیزی هم پیدا نمیشد که آیدین بتواند لحظه ای روی آن بنشیند.یک لحظه تصمیم گرفت با سنگ تمام شیشه های خانه را بریزد پایین .بعد هوار بکشد:"اگر زندگی ات را آتش نزنم بچه ی تو نیستم
خرید کتاب سمفونی مردگان کلیک کن."