معرفی کتاب گور به گور اثر ویلیام فاکنر:
کتاب گور به گور، نوشته ویلیام فاکنر، نویسنده مشهور آمریکایی است که در ۵۲ سالگی لایق دریافت جایزه نوبل شده است. سبک نوشتن ویلیام فاکنر شکل خاصی از روایت داستان است که مشخصه اصلی آن، پرش های زمانی پی در پی است یا به اختصار نوشتن به روش جریان سیال ذهن.
اگر تابحال به آثار فاکنر برخورده باشید و یا یکی از رمان های سمفونی مردگان یا جای خالی سلوچ را خوانده باشید، با این شیوه نوشتن آشنایی دارید.
نویسنده در این کتاب، در هر فصل از زبان شخصیت های متفاوت می نویسد و راوی داستان در هر فصل تغییر می کند و خواننده باید با خواندن داستان از زبان یک راوی، روایت را در ذهن خود نگه دارد و با رسیدن به فصل بعد، آن ها را با یکدیگر مطابقت دهد. در واقع برای خواندن چنین داستان های متفاوت و در عین حال جذابی، علاوه بر آنکه نباید کتاب را زمین گذاشت، بلکه باید کت کارگاه ویکتوریا را بر تن کرد و به درستی پازل در هم ریخته نویسنده را کنار هم چید تا ماجرایی شسته رُفته را بدست آورد.
داستان کتاب گور به گور، ماجرای خانواده ای را بیان می کند که برای عمل به قولی که به مادر خانواده داده اند، عزم مهاجرت می کنند. مادر خانواده قبل از مرگش از آن ها می خواهد، او را در شهر خودش، نزدیک خویشاوندان خود دفن کنند و آن ها برای انجام این وصیت، عازم به سفری می شوند که سختی های فراوانی به دنبال دارد و این سفر بخش اعظم داستان را می سازد.
در پشت جلد کتاب درباره نویسنده می خوانیم:
فاکنر در سال ۱۸۹۷ میلادی در جنوب آمریکا به دنیا آمد، در آن جا بار آمد و همه عمرش را در آنجا گذراند. تحصیلاتش نامرتب بود ولی بجای آن هر چه را جالب می یافت مطالعه می کرد. با رسیدن به سن بلوغ به سرودن شعر پرداخت. در سال ۱۹۲۵ با شروود اندرسون نویسنده بزرگ آمریکایی آشنا شد. این آشنایی نقطه عطفی است در زندگی فاکنر و به قول خودش الهام بخش او برای رمان نویس شدن.
زمینه داستان های فاکنر جنوب آمریکاست، آکسفورد، آلاباما، جفرسن، ممفیس. فاکنر برای شخصیت های آثارش که به سه گروه تقسیم می شوند یعنی سیاهان اشراف و دهاتی ها، تاریخ خاص خودشان را می آفریند؛ در سرزمین افسانه ای "پوکناپاتوقا". و به نظر منتقدان مزیت آثار او در توصیف شجاعت، شرافت، رحم و مروت، روابط متقابل نژادی و سادگی انسان روستایی است.
بریده ای از جملات کتاب:
وقتی کش به دنیا اومد فهمیدم کلمه مادری رو یک آدمی ساخته که به این کلمه احتیاج داشته، چون کسانی که بچه دارند عین خیالشون نیست که این کار کلمهای هم دارد یا ندارد. فهمیدم کلمه ترس رو یک آدمی ساخته که اصلا ترسی نداشته؛ غرور رو هم آدمی که اصلا غرور نداشته.