به ياد آور ؛ دورانی را كه يوسف به پدرش گفت اى پدر من [در خواب] يازده ستاره را با خورشيد و ماه ديدم ديدم [آنها] براى من سجده مىكنند [يعقوب] گفت اى پسرك من خوابت را براى برادرانتحكايت مكن كه براى تو نيرنگى مىانديشند زيرا شيطان براى آدمى دشمنى آشكار است و اين چنين پروردگارت تو را برمىگزيند و از تعبير خوابها به تو مىآموزد و نعمتش را بر تو و بر خاندان يعقوب تمام مىكند همان گونه كه قبلا بر پدران تو ابراهيم و اسحاق تمام كرد در حقيقت پروردگار تو داناى حكيم است به راستى در [سرگذشت] يوسف و برادرانش براى پرسندگان عبرتهاست هنگامى كه [برادران او] گفتند يوسف و برادرش نزد پدرمان از ما كه جمعى نيرومند هستيم دوستداشتنىترند قطعا پدر ما در گمراهى آشكارى است [يكى گفت] يوسف را بكشيد يا او را به سرزمينى بيندازيد تا توجه پدرتان معطوف شما گردد و پس از او مردمى شايسته باشيد