دانلود کتاب خاطرات یک مترجم اثر محمد قاضی

در آن سال های نخستین پنجاه که در کانون پرورش فکری به کار ترجمه برای کودکان و نوجوانان مشغول بودم. کانون مجله ماهانه ای در این زمینه منتشر می کرد که مدیریت آن را آقای سیروس طاهباز مدیر انتشارات کانون برعهده داشت. من گاهی که از خاطرات کودکی خود بنا به شرحی که بطور خصوصی برای خود نوشته بودم برای او نقل می کردم خوشش می امد و یک روز به اصرار خواهش کرد که هرماهه مقاله ای در یکی دو صفحه از خاطرات خود را بنویسیم و به او بدهم تا در مجله نوجوانان کانون چاپ بکند.
من اول بار به تشویق و به اصرار او بود که به ویراستاری و به تنظیم ان قسمت از خاطرات خود از اغاز زندگی ام که نوشته بودم شروع کردم و تا انجا که به یاد می اوردم ماجراها را به دقت و به ترتیب به رشته تحریر کشیدم.

بی اغراق و بی انکه به راستی قصد خودستایی داشته باشم از ان چند شماره ای که شرح خاطرات من به ترتیب در انها به ترتیب به چاپ رسید چنان به گرمی استقبال شد که کانون در ظرف همان یک ماه مجبور به تجدید چاپ انها می شد و ناچار تیراژ مجله را از دو هزار به پنج شش هزار نسخه ترقی داد.
و از شما چه پنهان بعضی از روزنامه های وقت نیز گاهی از روی مجله کانون پرورش ان تکه از خاطرات مرا بر می داشتند و در روزنامه خود نقل می کردند.
یادم می اید که من به یکی از انها که متاسفانه به علت پیری و کم حافظه شدن ناشی از آن نامش را فراموش کرده ام اعتراضی کردم که چرا بدون اجازه خود من یا کانون خاطرات مرا چاپ کرده است. در ان زمان که اوایل سال های پنجاه بود ان روزنامه برای سه شماره ای که تا به ان دم چاپ کرده بود هزار و پانصد تومان به من پول داد و تاکید کرد که برای هر شماره ای هم که از ان پس چاپ بکند پانصد تومان خواهد پرداخت.

 

برای خرید کتاب خاطرات یک مترجم اثر محمد قاضی نسخه چاپی اینجا کلیک نمایید. و برای دانلود رایگان به ادامه مطلب مراجعه نمایید.

 

 کانون هر ماهه به چاپ بخش کئچکی از خاطرا من ادامه می داد و من نیز با علاقه به ادامه نوشتن یقه آن مشغول بودم. و چون بیشتر از ماجراهایی یاد می کردم که مربوط به ترجمه هایم و مواجهه با ناشران بود اسم نوشته ام را خاطرات یک مترجم گذاشتم.
از آن پس دیگر بیشتر به کار ترجمه می پرداختم و گاه گاه نیز چیزهایی به خاطراتم می افزودم تا سرانجام به توشیق یکی دو تن از دوستان از جمله پیش از همه آقای دکتر ابولحسن نجفی مترجم و نویسنده بزرگ و چندی بعد به تشویق آقای غلامحسین میرزا صالح محقق و مترجم نامدار و دوست بسیار عزیزم به نگارش خاطرات ادامه دادم و آن را به پیان رساندم.میرزا صالح که مشوق همیگشی من در این راه بوده به قدری مجذوب این خاطرات شده بود که وقتی چند سال پیش برای اقامت دایمی به سویس رفت دستنوشته خاطرات مرا با مجموعه کارهای خود به انجا برد تا اقدام به چاپ انها کند که خوشبختنانه عشق به ایران اورا به نزد ما بازگرداند و این مهم در همین اواخر در تهران انجام شد و همه زحمات تنظیم قرارداد تصحیح متن اصلی و نظارت بر چاپ اول و اختیار تجدید قرار داد برای چاپ های بعد را بعهده گرفت و من از این لحاظ همواره مرهون محبتها و عنایت های بی دریغ او هستم.

 

دانلود کتاب خاطرات یک مترجم