دانلود کتاب تخت پولاد اثر علی دشتی
یک ساعت تمام گیج و مات به این شهر با عظمتی که در زیر پای من مثل دریائی منبسط شده است نگاه می کردم.
در مقابل چشم یک جوان هیجده ساله ای که تا کنون از آباده بیرون نگذاشته بعد از شش روز مسافرت خسته کننده بر روی جاده ای خشک و ماسوس و بعد از طی آن سربالائی ملایمی که اصفهان را از نظر کنجکاو هر مسافری مخفی می کند یک مرتبه پایتخت مجلل و زیبای صفویه با گنبدهای آبی و مناره های کاشی و آجری با آن همه خانه ها و باغچه های مشجر که اصفهان را از دور مانند باغی پر از عمارت نشان می دهد و با آن همه مزارع سبز و خرمی که آن شهرمعظم را احطه کرده بود و خط روشن و مار پیچ زاینده رود با پل های زیبایش هویدا شده بود.در این شهر بزرگ است که زندگانی جدید من شروع خواهد شد و دوستان و دشمنان جدیدی پیدا خواهم کرد.
این منظره و این خیالات بی اختیار مرا متوجه حوادث غمناکی کرد که باعث مسافرتم به اصفهان شده است. راست است که مطابق طبع جوانی از این تغییر زندگانی ناراضی نبودم چه در برابر آمال و احلام من افق تازه ای که بسی وسیع تر و مبهم تر از محیط تنگ و کوچک اباده بود باز شده است.
مگر خوشی و لذایذ و سعادت های این جهان جز در میان بخار و مه ابهام و پندارها یافت می شود؟
برای خرید کتاب تخت پولاد اثر علی دشتی نسخه چاپی اینجا کلیک نمایید. و برای دانلود رایگان به ادامه مطلب مراجعه نمایید.
ولی آیا انسان می تواند پدر و مادر خود را فراموش کند و آن حوادث ناگواری که چشمان عزیزانش را از اشک می گدازد نادیده انگارد؟
ایا در سایر جاهای دنیا هم این قدر سختی و بدبختی هست؟
آیا در همه جای دنیا این قدر قساوت و تعدی هست؟
اگر این طور است بشریت چرا موجود شده و به چه امید زنده است؟
من نمی خواهم در اینجا بدبختی های خانوادگی خود را ذکر کنم.
مقصدی که برای این سطور نگاشته می شود خیلی بالاتر و مقدس تر از اینهاست ولی در مقدمه ناگزیرم بیان کنم چرا من به رشته روحانیت افتادم و چگونه با آن مرد بزرگی که شایسته است عالم شیعه به قدس و تقوی و نورانیت فکر و اطلاعات وسیعه او مباهات کند اشنا شدم.