دانلود کتاب خدای عقرب اثر ویلیام گولدینگ ترجمه احمد میرعلائی
خاک سیاه میان صخره ها و رودخانه ها سوخته بود.کاه و کلش چون پرهای گیرکرده به ته ساقه ها نشانی از حیان نداشتند.
درختان معدود نخل و اقاقیا با برگ و بار آویخته بدانان می مانستند که دل از زندگی برکنده اند.در خانه های گلی آهک اندود هم نه نشانی از حیات بود و نه از جنبش و چنین بودند مردان و زنان و کودکان ایستاده در دو سوی کوره راه کوفته ای که موازی با رودخانه و در فاصله یک کلوخ انداز از ساحل آن قرار داشت. مردم همه به پایین رود چشم دوخته و از افتابی که سایه های کوتاه و سیاه پای پایشان می انداخت رخ برتافته بودند.بر سر سایه هاشیان ایستاده دستها را اندکی بالابرده با دهانهای باز و چشمان گشاده به پایین رود می نگریستند.
از پایین رودخانه صدای ضعیفی امد.منتظران به یکدیگر نگریستند کف دستهای عرق الود را به دامن جامه های کتانی مالیدند سپس دستها را بالاگرفتند.بالاتر از پیش و کف دستها رو به رود.کودکان بنای هیاهو و پویه نهادند اما زنان که جامه های بلند کتانی پوشیده بودند انان را به سکوت و سکون وا داشتند.
برجاده مردی از زیر سایه درختان نخل بیرون آمد و در منظر واقع شد.حرکات او تا اندازه ای به لرزش صخره ها می مانست.غرابت جامه و توجه همگان به او حتی از این فاصله تشخیص اورا از مردان دیگری که اینجا و انجا پراکده بودند اسان می ساخت.مرد یه کشتزاری بازی رسید و دیگر میشد دید که می دود خود را به پیش می کشد و بالا و پایین می پرد و گروه تماشایان همچنان چشم بدو دوخته سر و دست تکان می دادند.
چند خطی که خواندید از بخش نخست داستان خدای عقرب بود.
برای خرید کتاب خدای عقرب اثر ویلیام گولدینگ ترجمه احمد میرعلائی نسخه چاپی اینجا کلیک نمایید. و برای دانلود رایگان به ادامه مطلب مراجعه نمایید