دانلود کتاب سه داستان کوتاه از ادگار آلن پو ترجمه علی طباخیان

 

چندسال پیش،با کشتی نسبتا ً خوبی به نام"ایندپندنس"که توسط کاپیتان هاردی هدایت میشد، تصمیم گرفتم ازچارلستون کارولینای جنوبی به نیویورک بروم.

قرار بود اگر آب و هوا مناسب باشد،پانزدهم ماه ( ژوئن ) با کشتیحرکت کنیم؛ من روز چهاردهم ماه سوار کشتی شدم تا سر و سامانی به اتامبدهم. متوجه شدم که قرار است تعداد زیادی مسافر داشته باشیم،و تا آنجا که من فهمیدم، تعداد بانوان بیش از حد معمول بود.

در لیست مسافران، چندتایی نام آشنا به چشم میخورد، از آشنایان و دوستان من، همچنین متوجه شدم که آقای کورنلیوسوایت،هنرمند جوانی که دوستی خوبی با او داشتم نیز، جزومسافران است. او یکی از همکلسیهای من دردانشگاه سی بود،جایی که ما زمان زیادی را با یکدیگر میگذراندیم.

خلق و خوی او به نوابغ شباهت داشت، که این خلق و خو باانسان گریزی،حساسیت و شور و شوق ترکیب شده بود. در کناراین صفات،گرمترین وخالصترین قلبی را نیز که تا به حال در قفسهی سینهی انسانی تپیده است، اضافه کنید.

 

برای خرید کتاب سه داستان کوتاه از ادگار آلن پو نسخه چاپی اینجا کلیک نمایید. و برای دانلود رایگان به ادامه مطلب مراجعه نمایید.

 

 

متوجه شدم که سه اتاق گرفته است؛ و وقتی دوباره به لیست مسافران نگاهی انداختم، دیدم که همراه با او، دو خواهر و همسرش نیز سفر میکنند. اتاقهابه اندازهی کافیجادار بودند و هر کدامیک تخت خواب دو طبقه داشتند؛ البته این تختها آنقدر کوچک و جمع و جور بودند که بیش از یک نفر روی آنها جا نمیشد؛ با این حال همچنان نمیتوانستم بفهمم که چرا چهار نفر باید سه اتاق بگیرند، چهار نفر آنها در دو اتاق جا میشدند، پس اتاق سوم را برای چه میخواستند؟ من در آن دوران، البته فقط در آن دوران، از آن مردهایی بودم که به طور عجیب و غریبی در مورد هر چیز کوچکی کنجکاو میشد:و با شرمندگیاعتراف میکنمکه در مورد این قضیه حدس و گمانهای عجیب و غریب و مسخرهای به ذهنم آمد.

البته این مسأله به من ربطی نداشت،اما با کمیسماجت سعیکردماینمعما را حل کنم. سرانجام بهنتیجهایرسیدمکهباعث شد از خودم بپرسم چرا قبل ً به آن فکر نکرده بودم.

با خودم گفتم"حتما ً برای خدمتکارشان میخواهند؛ عجب احمقی هستم، باید زودتر به این نتیجه میرسیدم.

"و سپس دوبارهبهلیست مسافران نگاهی انداختم–اما هیچ خدمتکاری قرار نبود با آنها بیاید، در واقع در لیستفقط همان چهار نفر ثبت شده بودند، البته اینطور که معلوم بود، در ابتدا برنامه داشتهاند که با یک خدمتکار بیایند، چرا که در لیست کلمهی"خدمتکار"هم نوشته شده بود، ولی کلمه را خطزده بودند که به معنای آن بود که برنامههایشان را عوض کردهاند.

بعد با خودم گفتم"اوه، حتما ً اتاق سوم را برای بارهای اضافهشان میخواهند. حتما ً چیز با ارزشی به دنبال خود دارند که دوست ندارند داخل انبار کشتی قرار بگیرد و میخواهند زیر چشم خودشان نگهاش دارند.

 

 

 

دانلود کتاب سه داستان کوتاه از ادگار آلن پو