دانلود کتاب واهمه های بی نام و نشان اثر غلامحسین ساعدی
برادر کوچک صبح ها آفتاب نزده سرکار می رفت و برادر بزرگ که دیرتر از خواب بلند می شد و رختخواب ها را جمع نکرده فنجانهای چائیی را نشسته پرده ها را نکشیده ته سیگاری ها را جمع نکرده برای ولگردی از خانه بیرون می رفت و به پرسه زدن می پرداخت و ظهر که افتاب اتاق را داغ می کرد و بر می گشت سماور را اتش می کرد و قوطی سیگار و پاکت تخمه را مقابل خود می گذاشت خودش را توی پتو می پیچید و کتاب بدست می گرفت و می رفت توی عوالم خودش.
در ظاهر چنین به نظر می رسید که هیچ گرفتاری ندارد و از همه چیز ازاد است.
با شکم پر برای اینکه همیشه سرکوچه نان سفید و کالباس می خورد به صدای گرم و خوشحال سماور گوش می داد و کتاب می خواند. اما طولی نمی کشید که برادر کوچک تمیز از دروارد می شد و عینکش را جابجا می کرد و یک مرتبه داد و فریادش به هوا می رفت.
برادر بزرگ کتاب را می بست و بلند می شد و برای اینکه سروصدا بخوابد با ملافه پوسته ها را جمع می کرد.
اما برادر کوچک ملافه را از دست بردار بزرگ می گرفت و کنار می انداخت عینکش را بر میداشت و پتوها را جمع می کرد.
سماور را خاموش می کرد و پنجره را باز می کرد تا هوای تازه وارد اتاق شود.انچه که خوانده شد بخشی از کتاب واهمه های بی نام نشان از قسمت ابتدایی کتاب در صفحه های نه و ده میباشد
برای خرید کتاب واهمه های بی نام و نشان نسخه چاپی اینجا کلیک نمایید.و برای دانلود رایگان به ادامه مطلب مراجعه نمایید.