دانلود کتاب آتشکده آذرگشسب اثر دکتر حسن انوری
از میان آتشکده های ایران باستان ، سه آتشکده بسیار نام آور بوده است آذر فرابع ، آند برزین مهر، آذرگشسب درباره چگونگی پیدا آمدن این سه آتش ، در کتاب پهلوی بند هستن گفته شده .
در زمان پادشاهی تخموری گروهی از مردم سوار گاو شگفت آور در سائوغ شدند و از کشور خو تیری پشش کشور دیگر سفر کردند و جز این وسیله کسی نمی توانست بآن شش کشور برود. شبی در میان اقیانوس چنان افتاد که باد سه آتشی را که پرپشت گاو روشن بود بآب افکند اما آتشها ماننده موجود زنده، در جایگاههای پی ، پیشین خود دوباره بر پشت گاو روییدند و هوا را روشن کردند .
روحانیان زردشتی روایت کرده اند که این سه آتش ، بسه طبقه از طبقات اجتماعی ایران، تعلق داشته است و در داستانهای مذهبی گفته اند : سه فرزند زردشت هر يك، بنیان گزار یکی از طبقات یاد شده، بوده اند باین ترتیب: آذرفرنبغ، آنتی طبقه روحانی آذرگشسب آتشی طبقه جنگران با آتش پادشاه، آذر برزین میں آتش طبقه کشاورزان در کتاب بندهشن است که در عهد جمشید هر پیشه و کاری ، در تحت حمایت یکی از این سه آتش قرار گرفت. جمشید آذر فرنبغ را در دادگاهی [ آتشکده] در کوه خوارزم فرو نهاد ، فرجمشید این آتشکده را از دست ضحاك برهانید .
در زمان پادشاهی کی گشتاسب ، این آتش را از خوارزم بر گرفتند و در کابلستان فرو نهادند. ۱ در تفسیر پهلوی آتش نیایش، یکی از قطعات اوستا آمده است که : جای آذرگشنسب در کوه استوند است. کار آذرگشنسب رزمی است از اوست که جنگاوران در آذربایجان تیزتر و دلیرتر هستند و از او کیخسرو در و همن دیز یاوری یافت . باز در این تفسیر است که جای آذر برزین مهر در کوه ریوند است . کار آذر برزین مهر کشاورزی است از یاوری این آتش است که کشاورزان در کار کشاورزی ، داناتر ونختاتر و پاكيزه تر (شسنك جامه تر هستند و با این آتش بود که گشتاسب پرسش و پاسخ کرده و در همان کتاب درباره آتشکده آذرفرنبغ است که : نام این آذر فروغ است و این آتش است که نگهبانی پیشه پیشوائی ( آتریا نی) با اوست و از یاوری این آتش است که دستوران و موبدان ، داتایی و بزرگی و فر دریافت کنند و این آتش است که بادهاک پیکار کرد .
از میان این سه آتشکده آذرگشنسب بسیار محترم و مورد بزرگداشت پادشاهان بوده است ، درست زردشتیان است که آنگاه که آغاز آفرینش بود، آتش نیز هستی یافت و سه بخش شد و از جنبش باد گرد جهان همی گردید تا اینکه هر يك بجائی آرام گرفت و آذرگشنسب در گزن فرود آمد ۰ نیاکان ما که آیین درمانی داشتند آذر گفتب را سر چشمه همه آتش های مقدسی می دانستند که در ایران بود ۷ در فصل هفده بند هشن است که آذرگشنسب تا هنگام پادشاهی کیخسرو همواره پناه جهان بود، هنگامی که کیخسرو بتکده دریاچه چیچست را ویران کرد، آن آتش بیال اسب او فرو نشست، سیاهی و و تیرگی را بزدود و روشنائی پدید آورد تا آنکه بتخانه بر افتاد ، در همانجا بر کوه استوند.
آذرگشنسب را فرونهاد در مقدمه کتاب هفتم دينكرت " نیز تأسیس آذرگشنسب بکیخسرو نسبت داده شده از این قرار : فر یکیخسرو پرسیاوخش رسید ، از پرتو آن، او بافراسیاب جادوی تورانی و یاران بدکنش وی چیر گشت و شکست داد چنانکه گرسیوز و دیگر یاران جهان ویران کن وی را و او کامیاب شد و بتکده کنار دریاچه چیچست را که آرامگاه دروغ سهمگین بودویران کرد. در فصل بیست و هفت مینو خرد گفته شده : از کیخسرو سود این بود که افراسیاب را کشت و در کنار دریاچه چیچست بتخانه را ویران کرد و گنگ در را بیار است و سوشیانت پیروز گر را در روز واپسین یاری خواهد کرد ...
در اینکه این آتشگاه بزرگ مقام و باشکوه در کجا بوده سخن بسیار گفته شده ، در نوشته های پهلوی آمده که آذرگشنسپ در کنار دریاچه چیچست (ارومیه) و بر کوه استوند Asnavand است از آن جمله است آنچه که در بندهشن و دینکرت آمده و نقل شد و نیز در زاد سپرم (فصل ششم است: آذرگشنسب پیروز در کنار دریاچه چیچست واقع است، باز در فصل یازدهم گوید: آذرگشنسب در کوه استوند در آترو پاتکان (آذربایجان) است .
باز در آن کتاب است که از دریا دو چشمه بر روی زمین گشوده شد ، یکی از آنها چیچست نام دارد دریاچه ای که در آن باد سرد نیست و آذرگشنسب پیروزمند در کرانه است . در زند بهمن پشت نیز از چیچست و آذرگشنسب یاد گردیده و در باره آنها گفته شده : آذرگشنسب در کنار دریاچه ژرف چیچست است، آبش گرم بزیانکاران ناسازگار است .
درباره اشتقاق آذرگشنسب و استعمال این کلمه در میان ایرانیان پیش از اسلام تحقیق مصنعی در کتاب مزدیسنا و ادب پارسی تألیف استاد استاد دانشمند آقای دکتر محمد معین آمده است که با حذف بعضی از حواشی زیلا نقل میشود : « آذرگشنسب بضم کاف فارسی در پهلوی Aturgushnasp آمده و گشنسب مرکب از دو واژه است گشن در پهلوی و پارسی که در زبان اوستا ورشته Varshna آمده بمعنی نروترینه ( ورشنه یی Varshnay بمعنى فوج است) در پارسی نیز گشن همین معنی است و در کتابهای فرهنگ مذکور است ، و نیز در لهجه های محلی ایران این واژه هنوز مستعمل است .
گشنی اغلب باسقاط نون استعمال شده و بدیهی است که تلفظ صحیح آن بضم گاف است نه کسر آن بنا بر آنچه گفته شد معنی تحت اللفظ آذرگشنسب ( آتش اسب نر میباشد و بنابر این توجیه لغوی فرهنگها در اینکه و معنی ترکیبی آن آتش جهنده باشد چه آذر بمعنی آتش و کشب جهنده و خیز کننده آمده است و این معنی مناسبت تمام ببرق دارد، ۲ و یا بمعنی آتش جهنده که عبارت از برق است و نام آتشخانه، چون همیشه آتش آن شعله زن میماند لهذا باسم برق مسمی گردید. و بعضی گویند که این مخفف آذر گشتاسب است چرا که بنا کرده پادشاه گشتاسپ بود » ۳ . درست نیست.
برای خرید کتاب آتشکده آذرگشسب نسخه چاپی اینجا کلیک نمایید و برای دانلود رایگان به ادامه مطلب مراجعه نمایید
همچنین از این عبارت ابوالمؤید بلخی در کتاب گرشاسب برمی آید که و آذر کشب» را مخفف « آذرگوش اسب ، میپنداشتند : . ... که آذرگشسب پیدا گشت و روشنایی بر گوش اسب او کیخسرو بود. و گویا این اشتباه سابقه داشته چه در بند هشن فصل ۱۷ بند ۷ آمده : « آن آتش بیال اسب او فرونشست . »
این نام در میان ایرانیان پیش از اسلام بسیار رواج داشته از آن جمله نام : - موبد یکی از توابع شهر سلوکیه در زمان یزدگرد اول . ، ۲ - مرزبان ارمنستان از سال ٦٤ تا ٤٨١ م - سپهسالار ایران در زمان فیروز یکی از سرداران خسرو پرویز که پسرش نامدار گشنسب نیز از سرداران بود . همچنین ( گشنسب) و (گشب) در جزو نام بسیاری از ایرانیان باستان آمده از آن جمله در افسانه های ملی )
با نو گشسب نام دختر رستم پور زال بشمار رفته است آیین گشسب نام یکی از بزرگان ایرانی در بار هرمز، وبقول طبری، آذین گشسب سردار هرمز بود که بجنگ بهرام چوبینه رفت مزدا گشسب نام سردار دیگر هرمز بود کو گشنسب از مفسران اوستا در زمان ساسانیان بوده است ۱۰۰ آذر گشت در ادبیات فارسی مثل تیزی و چالاکی است ۲ و بهمنی برق (آذر خشن ) نیز بکار رفته ۳ شاهنامه در شاهنامه نیز از بنای آذرگشسب سخن رفته است .
در ضمن آذرگشسب در داستان بشاهی رسیدن کیخسرو آمده که چون بایران آگاهی رسید که سیاوش پسر کیکاوس در توران زمین کشته شده سرتاسر کشور ، در اندوهی ژرف فرو رفت و آتش کینه افراسیاب در دلها زبانه کشیدن گرفت از آنکه سیاوش را کشته بود رستم پهلوان نامدار، برای کین خواهی سیاوش بپا خواست نخست سودا به زن کیکاوس را کشت، چه سودابه بود که سیاوش را از ایران رماند. آنگاه رستم لشکر فراهم آورد ورو بسوی توران نیاد و با افراسیاب جنگ سختی کرد، افراسیاب شکست خورد و از میدان بدر رفت و بسیار کوشید تا کیخسرو پسر سیاوش که از فرنگیس [ دخت افراسیاب ] بود .
فراچنگ ایرانیان نیفتد پس او را به پیران ویسه سپرد تا بکشدش ، پیران کیخسرو را نکشت بلکه او را پسر زمینی دور دست فرستاد. در این هنگام که رستم کشور توران را بتمامی بدست آورده بود فر پادشاهی از کیکاوس پادشاه ایران بر افتادن گرفت ( در شاهنامه کیکاوس پادشاهی هوسباز معرفی شده است خشک سالی پیش آمد که مردم را زار و ناتوان کرد.
در این میان شبی فرخ سروش بخواب گودرز درآمد و او را گفت : آنگاه کار این ملک بسامان رسد و تیره بختی از این مرزوبوم برافتد که کیخسرو بر تخت شهریاری ایران بنشیند. ۱ این بود که گودرز پسر خود گیو را بتوران گسیل کرد تاکیخسرو را از بهر پادشاهی بایران آورد . گیو بتوران رفت و پس از رنجهای فراوان کیخسرو و مادرش فرنگیس را بایران آورد. اما طوس با پادشاهی کیخسر و همداستان نبود او میخواست فریبرزپسر کیکاوس بیادشاهی رسد زیرا کیخسرو که نژاد از دو وی داشت سزای پادشاهی نبود.
سرانجام کیکاوس فرمان داد پسرش فریبرزو پسر پسرش کیخسرو باردبیل روند و در تسخیر در بهمن که نشستنگاه اهریمن پتیاره بود بکوشند هر که کامیاب شود، شهریاری او را باشد .. نخست طوس و فریبرز پدر اردبیل میروند لیکن کاری نمی توانند از پیش بردن ، کام نایافته و حرمان زده باز میگردند