دانلود کتاب دولت در عصر پهلوی اثر ابراهیم فیوضات
نقش قدرت و فرد در جوامع سنتی به علل زیربنای ضعیف صنعت ماشینی و ضعف کارکردی نهادهای موجود و «وجود جامعه ای پدرسالار» بیش از نهاد رسمی و قانونی اهمیت داده میشود به مرور زمان در اثیر تحولات تکنولوژیکی و رویداد انقلاب صنعتی نهادهای متناسب با آن گسترش می یابند و نقش فرد جای خود را به سازمانهای نوین اجتماعی نظیر انجمن اتحادیه و حزب میدهد نهادهای نوین حق و حقوق هر شهروند را مشخص می کنند و توضیح میدهند. بدین ترتیب آگاهی فرد نسبت به حقوق فردی و جمعی افزایش می یابد رابطه میان فرد و جمع نظم بهتری پیدا می کند.
در نتیجه این روند دموکراسی و مشارکت بیشتر مردمی، همدلی و نظم عاطفی گسترش نظارت دولت بر جامعه امکان ظهور بیشتری می یابد. گروههای فرودست جامعه که در روزگاران گذشته اقتدار و جایگاه درخور توجهی نداشتند و به آنان اهمیتی داده نمیشد با مشارکت در تشکلها و انجمنهای نوین اقتدار بی نظیری کسب میکنند و در برابر بزرگان و رؤسای کشورها از قدرت نسبتاً وسیعی برخوردار می شوند. در اروپای قرون وسطی آباء ،کلیسا فئودالها و اشراف زمیندار سلطه داشتند و نقشی محوری در تعیین مسائل نظامی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی به خود اختصاص داده بودند. در کشورهایی نظیر هلند انگلیس و فرانسه برخورد میان قشرها و گروههای کهنه و تو روی داد و ضمن تحول جامعه از کشاورزی به صنعت تغییراتی عمیق در قشرهای اجتماعی بر جای گذارد و جامعه را به سمت «مشارکت مردمی و
دموکراسی» و احقاق حق فردی سوق داد اما در برخی کشورهای دیگر
نظیر آلمان و ایتالیا سازش گروهی میان قشرهای کهنه و نو در سطوح بالای جامعه شکل گرفت و در عین حال که جامعه را به سمت صنعتی شدن متحول ساخت گروه ها و قشرهای اجتماعی را دست نخورده باقی گذارد و نیاز به پیشوا و یا به قول ماکس وبر كاريزما (CARIS MATIQUE FIGURE) را مطرح ساخت به عنوان مثال هیتلر موسولینی و امپراطور هیروهیتو). در کشورهای در حال گذار عوامل بیرونی بازار جهانی استعمار امپریالیسم و شرکتهای فراملیتی بر سازش گروهی اثر گذارد و رشد طبیعی کشورهای مذکور را با مانع روبرو ر ساخت چنین روندی در ایران با آغاز دولت رضاشاه شکل گرفت و استمرار یافت در نتیجه جامعه ایران از شکل کشاورزی به صنعت با ویژگیهای بومی متحول نشد و گروه های اجتماعی هم به تحول بنیادی دست نیافتند بنابراین صنعت ماشینی جدید نتوانست جای مشخصی را در ساختار اقتصادی جامعه باز کند و کامل کننده بخش کشاورزی شود.
در عین حال کشاورزی هم جایگاه گذشته خود را از دست داد، بدون آنکه بتواند به تحول فرایند صنعتی شدن کشور یاری رساند. این تغییرات باعث مشارکت مردمی در امور مختلف نشد و به بروز و نشر دموکراسی و آگاهی اجتماعی میدان نداد. رشد شتابان جمعیت و تناقضات ،آن ضعف و کمبود مشارکت در حل مسائل روزمره زندگی فردی و اجتماعی، فقدان پرورش و عدم آمادگی برای کارهای جمعی نبود فضای آزاد لازم اجتماعی، خودخواهی جاه طلبی و نفع پرستی را در جامعه رایج ساخت همین روند مخرب جلوی هر نوع کار خلاق بردباری استقامت استمرار کاری تحقیق علمی و پژوهشی را گرفت و توانائی در حل بنیادین معضلات اجتماعی را از جامعه سلب کرد.
دولتی که از درون چنین ساختاری سر برآورد به سختی توانست رسالت اجتماعی مهمی را بر عهده گیرد. این دولت هرچند از دولتهای ایلی
عشیره ای دوره قاجار فاصله گرفت و به مسأله مالکیت رسمیت بخشید؛ اما نهادهای قانونی را در کشور پابرجا و استوار نساخت. در این میان ساختار غالب دولت رضاشاه به ساختار بزرگ مالکی در جوار سرمایه خارجی تبدیل شد. اما این دولت استبداد و خودرایی حاکمیت های ایلی را به همراه آورد و به نهادهای خودجوش مردمی چه در عصر خود و چه در عصر بعدی
(محمدرضا) امکان رشد و توسعه کمتری داد.