معرفی داستان کوتاه
اولین داستان تاریخ
شاید همه شما مارک تواین را با آثاری چون شاهزاده و گدا، هاکلبری فین و ماجراهای تام سایر بشناسید. اثاری که بارها به بسیاری از زبانهای دنیا ترجمه شده اند و در خاطرات کودکی ما جایگاهی دایمی و پررنگ دارند. ولی اغلب ما از توانایی بی نظیر مارک تواین در نویسندگی و نیز زبان طناز و هوشمندانه ای که در اغلب آثارش نمایان است بی خبریم. توانایی که آن را از ابتدای نوجوانی و با نوشتن داستانها و مقاله های طنز در روزنامه های مختلف پرورش داده بود بعدها یکی از خصوصیات برجسته آثارش شد. زندگی شخصی او با وجودیکه در ابتدا بسیار خوش مینمود با از دست دادن همسر و 2 دخترش بسیار دلخراش شد و او را بیشتر از پیش به سمت نوشتن سوق داد.این تنهایی باعث شد که او به سمت نگارش زندگینامه کشانده شود. اتوبیوگرافی که خواندنش باعث می شود فهمید که شخصیت بسیاری از داستان ها و نیزاتفاقات رخ داده در داستانهایی چون هاکلبری فین و تام سایر در واقع خود اوست. شاید بتوان همین را در سایرآثارش دید و این مسیله دیدگاه جدیدی را در آثارش به چشم خواهد رساند.
در مورد کتاب خاطرات آدم و حوا پیش از هر چیز باید گفت که این کتاب به صورت منسجم نوشته نشده و در واقع مجموعه داستانها و نوشته های اوست که بنا به خواست و وصیت او مدت ها پس از مرگش جمع آوری شده و به شکلی که اکنون در دسترس ماست توسط دان رابرتز در سال 97 دوباره نویسی شده است.داستان آدم و حوا که با زبانی ساده و سرشار از ملاحت نگاشته شده را می توان دفترچه خاطراتی از مارک تواین دانست. آنجا که آدم را تمثیلی از خود میداند و همسرش را حوای عدن می بیند. وادی ای که در آن پا گذاشته اند تنها میهمان این دوست و شاید این عدن ارتباطی است مه بین دو نفر ایجاد شده است و هیچ کس در این بین نقشی ندارد. ناآشنایی و غریب بودن رفتار و گفتار آن ها نشان از تفاوت دنیا و طرز تفکر بین زن و مرد است. رابطه ای که به مرور از ابتدای خلقت شروع می شود و به سمت امروز می اید و به گون های پیش می رود که آنها را از حالت تجرد خارج کرده و به انسان امروزی بدل میکند، با مشکلات و مسایل امروز. حسادت، بی توجهی، غرور و ... . در این بهشت موعود ظاهر می شوند و باعث بروز مشکلاتی می شوند تا میان این عشق ابدی فاصله اندازند. شاید هیچ کس نتواند به این زیبایی داستانی درباره سرشت و ذات انسان بنویسد و آن را به عنوان یکی از خصوصیات ذاتی انسان تلقی کند و در همین حال لحن داستانی که برای آن انتخاب کرده را با طنز درآمیزد. مارک تواین انتهایی کاملا ملموس را برای داستانش انتخاب کرده تا علاوه بر لذت بردن از آن در پایان شما را به تفکر فرو برد.
این کتاب، خصوصیات داستان طنز و فلسفی و شاید حتی مذهب یرا با یک زندگی شخصی درهم آمیخته و این هنر تواین است که این کتاب را برای خواندن بسیار لذت بخش می کند. لذتی همراه با اندیشه...
برش هایی از کتاب:
آدم: نباید کارای قشنگ و باشکوه هنری رو هولهولکی سرهم کرد! این دنیای نوساز و بزرگ قشنگترین اثر هنریه! که با وجود عجلهای که در وقت ساختنش کردن به شکل حیرتآوری کامله! بعضی جاها زیادی ستاره وجود داره در صورتی که جاهای دیگه به اندازه کافی ستاره نیست، اما حتماً این مشکل هم برطرف میشه!
حوا: زمانی که آدم یک هفته از خونه دور بود قابیل کوچولو به دنیا اومد. خیلی تعجب کرده بودم نمیدونستم چه اتفاقی داره میافته…اولش فکر کردم یه حیوونه اما با توجه با آزمایشاتی که انجام دادم دیدم اینطور نیست، چون نه دندون داره و نه پشم. به انسان شبیه بود اما نه اونقدر که مجاب شم تا اونو در رسته ی انسانا قرار بدم، برا همین اونو یکی از عجایب خلقت فرض کردم و منتظر پیش رفتهای بیشتر موندم.
دنیای پست مدرن شرقی
برای توضیح هرچه بهتر و دقیق تر این کتاب ابتدا نیاز به توضیح سبکی داریم که در این آثار ابوتراب خسروی بسیار دیده می شود. چیزیکه می توان آن را به مشخصه بی بدیل اودر نگارش دانست و بی آنکه نام نویسنده آن را بدانید با خواندن داستان پی خواهید برد که داستان را او نوشته است. چیزی که از آن به نام قلم و یا سبک یاد می شود و در ادبیات معاصر چندان زیاد نیست. ولی قبل از آن ابوتراب خسروی را بهتر بشناسیم. ابوتراب خسروی زاده دهه 30 در شهر فسا یکی از شهرستانهای استان فارس است و با لیسانس آموزش ابتدایی سابقه ای طولانی در تعیلم و تربیت کودکان وبه ویژه کودکان دارای مشکلات ذهنی دارد. به گفته خد او هر نویسنده ای تحت تاثیر نویسندگان پیش از خود است و نمی توان این تاثیر پذیری را نادیده گرفت. او کتابهایی چون مسخ و محاکمه کافکا ، اثار هدایت و یا عزاداران بیل غلامحسین ساعدی و برخی از آثار دولت آبادی را شیوه نگارش خود موثر می داند. هرچند که به عقیده حقیر بهره جستن از چنین شاهکارهایی کاری چندان سخت نیست و کاری را باید ارج نهاد که بتواند در میان این آثار راهی برای خود باز کند و پا بر قله ای دیگر بگذارد. کاری که ابوتراب خسروی به حق از عهده آن خوب برآمده است. او بارها برای کتاب هایش جوایز متفاوتی را از آن خود کرده است. جوایزی چون برنده چهارمین و یازدهمین دوره هوشنگ گلشیری برای رمان های رود راوی و ویران و جایزه هفتمین دوره جلال ال احمد برای رمان ملکان عذاب.
سبک او در نگارش را با توجه به مشخصات آن می توان در دسته بندی سورریال قرار دارد. سورریالیسم یا فرا واقع گرایی و یا ابهام گرایی یکی از جنبش های هنری قرن بیستم است که پس از جنبش ساختار شکن و مدرن داداییسم و بر پایه های آن شکل گرفت. داداییسم با از بین بردن چارچوب سخت آثار کلاسیک راه را برای ابجاد جنبش های نوینی چون سورریال باز کرد و به سرعت در تمامی جنبه های ادبی و هنری چون نقاشی، عکاسی و حتی نویسندگی وارد شد. به شکلی ساده می توان سورریال را خواب گردی و رویا پردازی بی تکلف عقل و تفکر دانست. دانستن تعریف یکی از پیشگامان این جنبش هنری یعنی آندره برتون به تصویر ذهنی شما از این سبک کمک خواهد کرد. آندره برتون در تعریف سورئالیسم میگوید: سورئالیسم یعنی خودکاری روانی ناب که از طریق آن، تبیین کارکرد واقعی اندیشه به صورت کلام، نوشتار و یا هر فعالیت دیگر را بر عهده میگیریم؛ اندیشه هایی که فارغ از هرگونه نظارت عقل یا ملاحظات زیباشناختی یا اخلاقی تلقین میشوند. سورئالیسم متکی بر اعتقاد به واقعیت برتر تداعی هایی است که قبلا واپس زده میشدند؛ متکی بر اعتقاد مطلق رویا و به نقش بی غرضانه تفکر است.
دیوان سومنات مجموعه ای است از 12 داستان کوتاه که همگی در سبک سورریال نگاشته شده اند. چیزی که در ادبیات ما کم سابقه و ناشناخته بوده و شاید بتوان آثار خسروی را اغاز دوره ی حیات آنها در ادبیات معاصر ایران دانست. با توجه به این سبک، این داستان ها گویی در رویا روایت می شوند. اشخاص درون انها را می توان به شکل هیبت هایی تصور کرد که گاه آشنا به نظر می آیند. ولی دقیقا همان موقع که احساس می کنید موفق به باز کردن گره شخصیت آنها شده اید چنان از تو فاصله می گیرند و در فضای مه آلود داستان ها گم میشوند که باز به همان هیئت شبح مانند درمی آیند. نگاه او به ادبیات کهن و تاثیر پذیری او را در سبک نگارشش به وضوح می توان دریافت و جمله های کوتاه و پرهیز از اطناب را میتوان در همه داستان های این مجموعه مشترک یافت.
حس شیرین خواندن داستانی چون مینیاتور که به ظاهر سرگذشتی عشقی است از دست رفته در دنیای رنگ و نقش و یا فضای کاملا غیرواقعی داستان ردپای مرد کهربایی که در خدمت مفهومی بسیار زیبا به کار گرفته شده است. سرگردانی بی انتها و غریب شخصیت ها در حضور که مانند هیچ داستانی نیست. وشاید اوج هنر در ساختن دوری زیبا در زندگی. دوری عاشقانه و بی انتها که هر بار در شروع تازه اش انتهای دیگری را رقم خواهد زد.نامگذاری شخصیت های آن نیز در وهم آلود بودن هرچه بیشتر این داستان نقشی بسزا دارد. جایی که گذشته وآینده در کنار حال هستند و با هم در داستانی نقش بازی میکنند که به آن در بهترین توضیحش همه زمانی می گویند. در همه این داستانها زمان و مکان در هم تنیده می شوند و هیچ جای مشخصی را نمی توان یافت که مطمین باشی واقعی است و یا وهم. و این دقیقا جایی است که همه ما ایستاده ایم. جایی در میان رویا و حقیقت. برزخ بی پایان زندگی...
نادر ابراهیمی نویسنده، فیلمساز و عکاس مشهور ایران در سال 1315 در تهران به دنیا آمد. بازه کارهای هنری او چندان وسیع است که شرح فعالیت ها و تاثیرات او در هنر در مجالی چنین کوتاه نمی گنجد. لیکن اشاره به آنها از پرده از چهره این هنرمند و نیز توانایی وسیع او درزمینه های مختلفی هنری برمیدارد. او علاوه بر رمان و داستان های کوتاه در فیلم سازی، ترانه سرایی ، ترجمه و روزنامه نگاری نیز فعالیت کرده است و همین برخورد نزدیک او با هنر را رقم زده. برخوردی که می توان تاثیر آن را در تمامی آثار او دید. آثاری که به کمک تجربه او در هنر ساختاری منسجم یافته و دارای سبک خاص او هستند. شاید این چند شاخه ای فعالیت کردن او را بتوان در انتخاب شغل هایی که او در زندگی داشته نیز دید. به گفته خود او در کتابهای ابوالمشاغل و ابن مشغله داستان های فعالیت های گوناگون خود در زندگیش را شرح داده. شغل هایی چون کارگری در تعمیرگاه و چاپخانه و فرش فروشی تا خطاطی و نقاشی و تدریس در دانشگاهها.
مجموعه داستانی رونوشت بدون اصل شامل هفت داستان کوتاه از اوست. داستانهایی که در سرگشتگی انسانها در آن به عنوان سوژه اصلی است و در هرکدام از آنها به شکلی این انسان را به هر راهی در جستجوی کورسوی امیدی برای رستگاری میکشاند. داستانهایی که هرچند کوتاهند ولی تاثیر و تفکر عمیق در بطن آنها نشان از افکار عمیق نویسنده آنهاست. داستان اول او در فضایی کاملا سوریالیستی شکل میگیرد، که غریبه ای به شکلی کاملا ناگهانی و با هیبتی بسیار دور از انتظار در زندگی انسانی سرگشته وارد می شود و با او در مورد فلسفه هستی و زندگی صحبت می کند. بحث هایی که در واقع درگیریها و آشفتگی های ذهنی اوست که آزارش میدهند و گریبانش را رها نمی کنند. داستان دوم به نام کارمرگ را شاید بتوان بیانگر پس زمینه های اعتقادی و مذهبی نادر ابراهیمی است. چیزی که در سایر مجموعه های او نیز به چشم میخورد. تجربه چیزی به نام مرگ که برای همه ما ناشناخته است، در این داستان به شیوه ای بیان شده که برای انسانهایی که به ویژه از اعتقادات مذهبی کمی فاصله دارند ملموس باشد. داستان در فضایی کاملا وهم آلود و سوریال شکل میگیرد کشوری با نام نااشنا و عجیب اومیاسیکو. شخصیت اول این داستان که شاید بسیار به انسانهای امروز شبیه است و اعتقادات مذهبی در او رنگ باخته می پذیرد در یکی مراسم این سرزمین عجیب و غریب به نام کار مرگی شرکت کند. برنامه ای که در آن شخص باید چند ساعتی را به عنوان یک درگذشته نقش بازی کند و تمامی مراحل کفن و دفن را بگذراند. چیزی که ابتدا برای او به شوخی شبیه است کم کم در ذهن و تفکراتش وارد می شود و او را وارد وادی جدیدی می کند. داستان بعدی او به نام سکوت را شاید بتوان برگرفته از فضای سیاسی ملتهب آن دوران دانست. داستانی زیبا که در آن رهبر یک جنبش سیاسی محکوم به مرگ، با تخفیف مجازات به تنها دو سال سکوت کامل محکوم میشود.مجازاتی که ابتدا بسیار ساده مینماید ولی با گذر زمان تزویر دهشتناک پشت آن آشکار می شود.پایان بسیار زیبای این داستان را همواره بخاطر خواهید سپرد. داستان دیگر او او نیز علاوه بر جنبه های اعتقادی ابراهیمی به نگاه کلی او به ذات زندگی و فلسفه آفرینش دلالت میکند. جایی که نویسنده ای نقش خالق را می یابد و مخلوقش را بدون هیچ هدف و انتظار و داستانی به حال خود وا میگذارد. این داستان یکی از بهترین نمونه های داستان های کوتاه فلسفی است.قهرمانی که از او انتظار کاری در شانش نداشته باشید به کجا خواهید رسید؟ این به داستان زندگی بسیاری از انسانهای هم عصر ما شبیه نیست؟
داستانهای دیگر او را نیز می توان خواند و لذت برد و هم در دنیای پس آن که دریایی است از فلسفه غرق شد. این مجموعه داستان فوق العاده تنها داستان نیست بلکه کتابی است کاملا جهانی که برای همه انسانها آشناست چرا که سرگشتگی بحران این عصراست. بحرانی که هر کس برای آن راهی میجوید و یا نا امید از یافتن،به بیراهه میرود. بیان این سرگشتگی به قلم زیبای نادر ابراهیمی لذتی دوچندان دارد .کتابی که مطمینا نخواهید فهمید که از اولین انتشار آن چهل سال می گذرد. گویی این داستانها برای امروز نگاشته شده اند.برای امروز و امروزیان...
برش هایی از کتاب
ما به عکس هایی که به دیوراهای اتاقمان می کوبیم نگاه نمی کنیم یا خیلی به ندرت و تصادفا نگاه می کنیم . ما به حضور دائم و به چشم نیامدنی آنها عادت می کنیم . عکس فقط برای مهمان است . آیا این طور نیست آقا ؟
همه ی قلب های مهربان ، واژه های مهربان در اختیار ندارند .
مراسمی که شکل یکنواخت و مضحکی از آن باقی مانده باشد، عادت است نه سنت ...
آهسته گفتم: شما مردم صبوری دارید. عجیب است که گریه نمیکنند. اومیا سیاکو گفت: کسی نمرده است. او مصرانه مرا به بن بست پرسیدن میکشید. چگونه ممکن است انسان از کنار گورستانی بگذرد که در آن صدها تابوت و هزاران سیه پوش عزادار دیده شود و هیچ کس نمرده باشد؟ من، چال ها را دیدم که شکل گور بود. اگرچه صلیب ندیدم، و قاری، و نماز جماعت، و قرآن، اما مرگ را که میدیدم. گودالها را که میدیدم. و بیرون میآمد کنار گودالها، بدنهای پوشیده در پوشش مرگ، از تابوتها بيرونكشيده ميشد و در دل زمين فرو نهاده ميشد.
آغاز یک خوشبختی در پایان راه
گابریل گارسیا مارکز برای ما ایرانیان نامی است اشنا. چرا که اغلب اثارش به زبان فارسی برگردانده شده و چه از مجراهای قانونی و گاه از سایر راهها در اختیار علاقه مندان سبک و نگارش او قرار گرفته است. او که زاده سال 1927 در کشور کلمبیا بود، این شهرت را بیشتر مدیون رمان های صد سال تنهایی و پاییز پدرسالار بود. تلاش او در بیان واقعیات زندگی و نوع نگرش ساده و نیز سبک روان و بدون هیچ پیچیدگی او ، دریافت جایزه نوبل را برایش به همراه داشت و او را شاید به معروفترین و یا حتی موفق ترین نویسنده آمریکای جنوبی بدل کرد.
داستان پیش رو به دو عنوان معروف شده است که کم وبیش عنوانی که در ترجمه اول آن مورد استفاده واقع شده به داستان و عنوان انتخابی نویسنده نزدیک تر است یعنی خاطرات روسپیان سودازده من . نامی که پس از آن بنا به مصالح در نظر گرفته شده به خاطره دلبرکان غمگین من تغییر یافت.این کتاب چه به لحاظ عنوان و هم از نظر مضمون با سر و صدای زیادی در محافل همراه بود و شاید همین یکی از علت های بیشتر شنیده شدن نام آن به نسبت سایر آثار مارکز باشد. هرچند که ورای این جنجال ها این کتاب را می توان کتابی ساده، عبرت انگیز و در خور توجه دانست.
داستان این کتاب بر خلاف اغلب داستان ها که از آغاز کتاب چهارچوبی کلی دارند و به ترتیب سعی در معرفی شخصیت ها و مکانها و وقایع دارند و با پیشرفت داستان تغییرات حالات و رخ دادها را بیان کرده و در واقع داستان و شخصیت ها را پس از عبور از ماجراهای رخ داده به انتها می رسانند، از انتهای یک زندگی شروع می شود. یعنی شخصیت اول این داستان جوان و یا زیبا نیست. فرصت زیادی ندارد و توانایی چندانی تغییر در زندگی خود ندارد. او پیرمردی است نود ساله که عمر خود را سپری کرده و در افسردگی فرو رفته است. چیزی که او را وارد این داستان می کند شاید همین افسردگی و یا نزدیک احساس کردن مرگ باشد، چرا که او ظاهرا از زندگی پیش از نود سالگی خود خاطرات چندانی ندارد، خاطراتی که فقط به عشقبازیهای از روی هوس او و یا احساسهای کوتاه مدت و آتشین او در برخورد با کسی است که با او تصمیم ازدواج می گیرد و در نزدیکی مراسم از زیر آن شانه خالی میکند، محدود می شوند. تنها خاطره خوب او از گذشته مربوط به خاطرات کمرنگی از مادرش است که پایان تلخ زندگی او نیز او را در این باتلاق گرفتارتر میکند. همه اینها بیانگر شخصیت کسی است که دچار بی هدفی و یاس فلسفی شده و به اذعان خودش در کتاب سوال که چه ؟ همواره در زندگی با اوست.او هیچگاه عاشق نشده و دل نبسته و طعم داشتن یک همراه واقعی را تجربه نکرده و همین او را به تنهایی عادت میدهد، از آنجایی که اندیشه در تنهایی شکوفه میدهد به نویسندگی روی می آورد. نوشتن افکاری که در سرش میگذرد و چاپ آنها در نشریه ای در صفحات انتهایی آن. همه اینها ترسیم کننده یک انتها هستند. انتهایی تلخ وپوچ. در همین اثناست که او برای آخرین روزهای زندگی خود تصمیم به بردن لذتی عمیق می برد. لذتی که از ابتدا و از فرط ناچاری تنها رنگ و بوی شهوت دارد. او به دنبال عشقبازی با دختری باکره است تا شاید آن را به عنوان لذت بخش ترین بخش زندگی خود بداند. این نیز نشان دهنده درک او از خوشبختی و یا حتی پوچی و هدم درک صحیح او در باره فلسفه زندگی است. فرصتی که آن را در یکی از روسپی خانه ها می یابد ولی ناگهان همه چیز در نظر او رنگ می بازد. او به احساسی دچار می شود که تا به حال تجربه نکرده و شاید بتوان آن را عشق نامید. این عشق با آنچه که ما میدانیم، شنیده ایم و یا حتی تجربه کرده ایم تفاوت بسیار دارد. آمیخته ای است از ترس و واهمه و ناامیدی و امید. معجونی از حس های متضاد و گوناگون. او بدون نیاز به هم خوابی به حسی می رسد که برای او معنای امید می دهد. حسی که شاید ترس از عادی شدن آن، او را از هم خوابی منع میکند تا این حس در جایگاهی ویژه باقی بماند. جایگاهی که اگر به آن برسد دیگر ارزشش
را از دست خواهد داد. این همان چیزی است که او به دنبالش میگشت، هدفی برای پرستیدن و در راهش قدم نهادن، بدون نیاز و شتاب برای رسیدن...
خرید کتاب خاطرات دلبرکان غمگین من اینجا کلیک کن