دانلود کتاب هارون و دریای قصه ها اثر سلمان رشدی ترجمه سینا سلیمی
در مرکز شهر حوالی یک منطقه قدیمی که ساختمانهای ویرانش مثل قلبهای شکسته بودند. پسر جوان و شادی به نام هارون زندگی می کرد که فرزند رشید خلیفه ی قصه گو بود. شادی رشید خلیفه در شهر شهرت داشت و جریان پایان ناپذیر قصه های کوتاه و بلند و پرفراز و نشیبش باعث شده بود که به او نه یک بلکه دو لقب بدهند. انهایی که اورا ستایش می کردند. نامش را دریای اندیشه ها گذاشته بودند چرا که به تعداد ماهیهای تلخ دریا افسانه های شیرین و دلنشین داشت. اما رقبای حسودش او را سلطان وراجی خطاب می کردند.
رشید سالهای سال برای همسرش ثریا شوهر محبوبی بود انگونه مردی که هر زنی ارزوی داشتنش را می کرد.هارون تمامی این سالها به جای غم و ابروهای درهم سگرمه شده خنده های شادمانه ی پدرش را می دید و صدای اواز خوش و دلنشین مادرش را می شنید تا اینکه یک روز اتفاق ناگواری افتاد. آن روزی که ثریا در میان یک مصراع.مثل اینکه کسی جریان برق را قطع کرده باشد از خواندن باز ایستاد. هارون احساس کرد که مشکلی پیش امده است ولی هرگز حدس نمی زد که اوضاع چقدر درهم و برهم خواهد شد.
برای خرید کتاب هارون و دریای قصه ها اثر سلمان رشدی ترجمه سینا سلیمی نسخه چاپی اینجا کلیک نمایید. و برای دانلود رایگان به ادامه مطلب مراجعه نمایید.
رشید خلیفه آنقدر سرگرم اماده و تعریف کردن قصه بود که متوجه نشد ثریا دیگر آواز نمی خواند و این عدم توجه ی او احتمالا اوضاع را خرابتر کرد.اما ان زمان انبار رشید خلیفه پر بود و همیشه خواستار داست. او به دریای اندیشه ها و سلطان وراجی معروف بود. رشید برای تمرین و اجرای نمایشهایش انقدر روی صحنه می رفت که کم کم ارتباطش را با انچه در خانه ی خودش اتفاق می افتاد از دست داد. دور شهر و کشور سفر می کرد و قصه می گفت در حالیکه ثریا در خانه می ماند و مثل ابری که ابستن رگبار و توفان باشد تیره می شد و می غرید.
دیدگاهها
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا