پشتیبانی از ساعت ۹ صبح الی ۱۰ شب :  ۰۹۱۲۵۳۴۳۶۴۴

معرفی کتاب ادبی

 

کمال الدین محمد وحشی بافقی از شاعران و چکامه سرایان بزرگ سده دهم هجری و روزگار حکومت صفوی می باشد. در بافق دیده به جهان گشود و همانجا به کسب دانش پرداخت. سفری نیز به کاشان داشته و مدتی در آنجا مستقر بوده است. پس از سفری به هندوستان ، در پایان عمر به زادگاه خویش بازگشت. از این شاعر عاشق پیشه و سراینده ناله های پر سوز، این آثار امروزه برای ما به یادگار مانده است: خلد برین ، ناظر و منظور (مثنوی) و مجموعه اشعار او شامل غزلیات و ترکیب بندهای پر سوز و گداز و ترجیع بند و رباعیات و همچنین مثنوی به نام شیرین و فرهاد که به دلیل پایان رسیدن عمر شاعر، نتوانست آن را را به نهایت برساند و پس از او وصال شیرازی دنباله ی آن را گرفت و به پایان رساند. شاعر مثنوی شیرین و فرهاد را به تاثیر از خسرو و شیرین نظامی سروده است. مرگ او را به سال 991 هجری ثبت کرده اند.

94603189

 

نمونه ای از ترکیب بند های پرسوز و گداز وحشی بافقی:

دوستان ! شرح پریشانی من گوش کنید

داستان غم پنهانی من گوش کنید

قصه بی سر و سامانی من گوش کنید

گفت و گوی من و حیرانی من گوش کنید

شرح این آتش جانسوز نگفتن تا کی؟

سوختم ! سوختم ! این راز نهفتن تا کی ؟

 

برپایه ناله های سوزناک وحشی بافقی، بسیاری او را عاشق ترین شاعر ایران می دانند. موضوع عشق و فراق یار در چکامه های زیبای او بسیار عیان خود نمایی میکند. وحشی بافقی در قالب های شعری مختلفی شعر سروده است و در اشعارش سعی بر آن داشته که تاثر بر آمده از رویدادهایی که برای خود رخ داده را به مخاطب منتقل کند. مضمون ها و احساسات و عواطف خویش را با زبانی ساده و بی پیرایه بیان می کند و آنچه که از دل و گفتار محاوره بیرون می آمده، در شعر او راه پیدا کرده و این ویژگی شعری وحشی بافقی می باشد. در میان مجموع اشعار او، غزلیاتش، در درجه نخست اعتبار قرار دارد و در آنها احساسات خویش را با نیرومندی تمام بیان داشته است. کلیات اشعار او که امروزه به چاپ رسیده، شامل غزلیات، قصاید، ترکیب بند ، ترجیع بند، قطعه و رباعی و مثنوی ها می باشد.

گرچه دوری می کنم، بی صبر و آرامم هنوز

می نمایم اینچنین وحشی، ولی رامم هنوز

باورش می آید از من دعوی وارستگی

خود نمی داند که چون آورده در دامم هنوز

اول عشق و مرا صد نقش حیرت در ضمیر

این خود آغاز است، تا خود چیست انجامم هنوز

من به صد لطف از تو ناخرسند و محروم این زمان

از لبت آورده صد پیغام دشنامم هنوز

صبح و شام از پی دوانم روز تا شب منتظر

همرهی با او میسر نیست یک گامم هنوز

من سراپا گوش که اینک می گشاید لب به عذر

او خود اکنون رنجه می دارد به پیغامم هنوز

وحشی این پیمانه نستانی که زهر است این، نه می

باورت گر نیست، دردی هست در جامم هنوز

نویسنده
1334

ابوالنجم احمد بن قوص بن احمد منوچهری دامغانی از شاعران پارسی گوی نیمه نخست سده پنجم هجری می باشد.

تخلص منوچهری به سبب انتساب شاعر به فلک المعالی منوچهر بن شمس المعالی قابوس بن وشمگیر زیار دیلمی است که از سال 403 تا سال 423 در گرگان و طبرستان سلطنت می کرده و منوچهری ظاهرا در آغاز کار در نزد او به سر می برده است. منوچهری در جوانی به تحصیل دانش اشتغال داشته و خود بدین موضوع اشاره می کند:

من بدانم علم طب و علم دین و علم نحو
تو ندانی دال و ذال و راء و زاء و سین و شین

9470425

 

منوچهری زبان تازی را نیک می دانست و بسیاری از اشعار شاعران عرب را از حفظ بود:

من بسی دیوان شعر تازیان دارم ز بر
تو ندانی خواند الا هبی بصحنک فاصبحین

منوچهری در جوانی طبعی روان و شیرین داشت و در دربار مسعود غزنوی جایگاهی پیدا کرد. در چکامه های منوچهری موسیقی و آهنگی خاص وجود دارد. وصف دوران جوانی عمر و زیبایی های طبیعت و سادگی فکر ، شعر او را طرب انگیز و دلنواز ساخته است. مسمط از ابداعات منوچهری می باشد. از ویژگی های منحصر بفرد شعر منوچهری، وجود مضامین شاعران عرب و اشعار خمریه و آوردن واژه های زیاد عربی و می باشد. وفات منوچهری را به سال 432 هجری ضبط کرده اند.

منوچهری را به حق باید شاعر و چکامه سرای طبیعت خواند. خردسالی این شاعر در دامغان و بیابانهای آن گذشت و برهه ای از دوران جوانی را در کناره های دریای مازندان و دامنه های زیبای البرز گذشته است. این محیط، عشقی شگرف به طبیعت را در وجود شاعر پرورانده و اشعار او گویای این حس درونی او می باشد.

عبدالحسین زرین کوب در باره منوچهری دامغانی می نویسد:

روح او، روح حساس و هنرمند او، در برخورد با این زیبایی ها و تازگیها با طبیعت آمیزگاری و همدردی خاص می یابد و درین جذبه های هنرمندانه است که او با قدرت و ابتکار به ادراک و تبیین طبیعت می پردازد. رنگها و آهنگهایی که در اشعار او چنان هنرمندانه توصیف شده است از ذوق موسیقی و نقاشی او حکایت می کند. اطلاع از موسیقی در این اشعار جلوه ی بارزی دارد و آوای مرغان شاعر را به یاد آهنگها و نغمه های خنیاگران می اندازد. بانگ کبک آوای ناقوس را به یاد می آورد و صدای شارک نغمه ی سنتور را در گوش او می نوازد. آواز فاخته مثل صدای نی در گوش او طنین می افکند و صدای بط او را به یاد طنبور می اندازد.

امواج رنگها نیز در چشم زیبا پسند او انعکاس دلپذیری می بخشد. الوان ریاحین و سبزه ها و بدایع قوس قزح با خرده بینی خاصی در شعر او بیان می شود. اما زیبایی گلها بیشتر از همه ی مظاهر جمال، ذوق او را تحریک می کند. شیفتگی و دلدادگی او درباره ی این زیبایی های خاموش و حساس چنان بارز و هویداست که خواننده را به شگفتی می اندازد.

در میگساری و باده پرستی، این دامغانی شاگرد ابونواس جلوه  می کند . شب و روز همواره شراب می جوید. شب با آن دفع خواب می کند و روز خمار دوشین را می شکند. این مجالس خیالی نیست. وصف عیش جوانان عشرت جوی آن روزگار است. توصیف زندگی شخصی شاعر است. شاعری که با یک دربار پرشکوه و عشرت جوی سر و کار دارد.

خیز بت رویا تا مجلس زی سبزه بریم

تا به دو دست و به دو پای بنفشه سپریم

چون قدح گیریم از چرخ دو بیتی شنویم

 به سمنبرگ چو می خورده شود لب ستریم

و گر ایدون به بن انجامدمان نقل و نبید

چاره ی کار بسازیم که ما چاره گریم

 

نو بهار آمد و آورد گل تازه فراز

می خوشبخوی فراز آور و بربط بنواز

ای بلند اختر نام آور تا چند به کاخ

سوی باغ آی که آمد گه نوروز فراز

بوستان عود همی سوزد، تیمار بسوز

فاخته نای همی سازد، طنبور بساز

به سماعی که بدیع است کنون گوش بنه

به نبیدی که لطیف است کنون دست بیاز

گر همی خواهی بنشست ملک وار نشین

ور همی تاختن آری به سوی خوبان تاز

بدینگونه، شاعر طبیعت، شاعر عشق و شراب و زندگی نیز هست. اشعار او نغمه یی ناتمام را می ماند. خواننده در مطالعه ی این اشعار خود را با کودکی رو به رو می بیند که از سر شوق و هوس نغمه می خواند. اما گاه سیری و تماشایی نیز او را از ادامه ی تغنی و ترنم باز می دارد و به چیزی دیگر سرگرم می کند. نغمه ی طرب انگیز او را مرگ - مرگ نابهنگام او که به قول عوفی در جوانی رخ داد - ناتمام گذاشت. اگر بیشتر زیسته بود بسا که آثاری بدیع تر، زیباتر ، و دلپسندتر پدید می آورد.

نویسنده
1051

شادی زی با سیاه چشمان شاد
که جهان نیست جز فسانه و باد

حضرت استاد رودکی سمرقندی شاعر قرن چهارم هجری می باشد و بسیاری او را به عنوان پدر شعر پارسی می شناسند. ابوعبدالله جعفر بن محمد بن رودکی در قریه بنج از قرای رودک سمرقند پا به دنیا گذاشت و از همین رو به رودکی معروف است. شاعران در اشعار خود او را استاد شاعران و سلطان شاعران خوانده اند. زمان ولادت رودکی در میانه سده سوم هجری می باشد و مذهب او به احتمال زیاد شیعی اسماعیلی می باشد. رودکی در اواخر عمر نابینا می شود ولی بسیار عقیده دارند که کور مادرزاد بوده و احتمال این بسیار کم است.

 

95920299

 

 

عوفی در تذکره لباب الالباب درباره رودکی می نویسد:

مولد او رودک سمرقند بود و از مادر نابینا آمده، چنان ذکی و تیزفهم بود که در هشت سالگی قرآن تمامت حفظ کرد و قرائت بیاموخت و شعر گفتن گرفت و معانی دقیق می گفت، چنانکه بر وی اقبال نمودند و رغبت او زیادت شد و او را آفریدگار تعالی آوازی خوش و صوتی دلکش داد بود...

ناصر خسرو درباره رودکی گفته :

اشعار زهد و پند بسی گفتست
آن تیره چشم شاعر روشن بین

فردوسی بزرگ در چگونگی به نظم در آوردن کلیله و دمنه چنین می گوید:

گزارنده را پیش بنشاندند
همه نامه بر رودکی خواندند

رودکی از شاعران دوره سامانیان و از نزدیکان امیر نصر بن احمد سامانی بود و در دربار شاهان سامانی جایگاه ویژه و ارج بلند و رفیعی داشت. برخی تعداد اشعار وی را صد هزار بیت یا صد دفتر دانسته اند و برخی بسیار بیشتر. رودکی اشعاری در قالب غزل، قصیده، قطعه داشته است و کلیله و دمنه را نیز به خواست امیر سامانی به نظم در آورده بوده است. غالب اشعار استاد رودکی روح طرب و شادی و بی توجهی به غم و اندوه در آن موج میزند.

وفات رودکی سمرقندی را به سال 329 هجری دانسته اند. از آن همه سروده ها و آثار گرانبها امروزه حدود 550 بیت  به دست آمده است.

رودکی در سخنسرایی استادی تمام بود و قصیده، قطعه و غزل و رباعی های نیکو و نغزی از او بجا مانده است. زبان شعری او بسیار ساد و بی پیرایه و به دور از تکلف و تشبیهات می باشد. رودکی را به راستی باید پدر شعر فارسی و پایه گذار سبک استوار خراسانی خواند. تخیل استاد رودکی بسیار قوی و تصویر های شعری او زنده است. ابداع رباعی نیز به رودکی نسبت داده اند.

عبدالحسین زرین کوب در کتاب با کاروان حله در مورد رودکی چنین می نویسد:

شیوه ی شعر وی بر سادگی معنی و روانی لفظ مبتنی است. در همان حال جزالتی کم نظیر مایه ی مزیت شعر اوست. آنجا که با توصیف یا تشبیه سر و کار دارد غالبا از گزاف و مبالغه ی لاطایل می پرهیزد. در مدح نیز بیشتر به همان که در سخنش لفظ همه خوب و هم به معنی آسان باشد قناعت می کند و در جستجوی صنعت و تکلف نیست. با این همه در ابداع معانی قدرت تمام دارد و شعر او در عین سادگی و روانی از معانی لطیف و مضامین تازه مشحون است. در باب طرز غزل او که عنصری با آنکه بسی کوشیده است بدان پرده بار نیافته است چه می توان گفت؟ از این غزل که مایه ی رشک پادشاه شاعران غزنه شده است نمونه ی زیادی نمانده است، اما در آنچه مانده است رقت خیال بیش از سادگی لفظ جلب نظر می کند. 

اما تعلیم و پیام او چیست؟ مثل هوراس شاعر رومی که دنیای آسوده اما شتابان بی ثبات خویش را با چشم ذوق و لذت می دید و در روزهای زرین فرمانروایی اگوست، بانگ: امروز را دریاب، میداد، رودکی نیز لذتها و رامشهایی را که در کنار سیاه چشمان بخارا در می یافت قدر می شناخت و با همان آهنگ هوراس می گفت:
شاد زی با سیاه چشمان شاد

که جهان نیست جز فسانه و باد

زآمده شادمان بباید بود

وز گذشته نکرد باید یاد

با دو ابرست، این جهان فسوس

باده پیش آر، هرچه بادا باد

بدینگونه زندگی شاد و لذت انگیز دربار بخارا در شعر او - با آنکه از شعر او جز اندکی در دست نیست - جلوه دارد  و خواننده ی دقیق می تواند در این مختصر مرده ریگ شاعر مثل خود او طپیدن دلهای سیاه چشمان بخارا و اندوه و شادی نام آوران و گردنکشان آن دربار از یاد رفته را در خاطر خویش زنده کند.

رودکی نماینده ی کامل و تمام عیار شعر عصر سامانی و بر روی هم اسلوب شعری قرن چهارم است. خیال شاعرانه در شعر او بیش و کم در قلمرو عناصر طبیعت سیر می کند و آنگاه که از نفس طبیعت سخن می گوید، آن را بیشتر با انسان و طبیعت می سنجد. تصویرهای شعر او متحرک و جاندار و زنده است. در نظر او بهار دارای خصایص حیات انسانی و زندگی آدمیزاد است. چرخ بزرگوار لشکری فراهم آورده است، در این لشکر، که ابر تیره است، باد صبا نقیب لشکر است، برق روشن به منزله ی نفاط است و تندر طبل زن است. ابر به مانند انسان سوکوار می گرید و رعد چون عاشق غمگین می غرد...

در میان صور گوناگون خیال که در شعر او دیده می شود، به طور طبیعی بیشترین نوع تشبیه است. از اغراق جز در حوزه ی مدح استفاده نکرده است و نوع اغراقهای او نیز بسیار ساده و نزدیک به واقعیت است.

نویسنده
2564

مهدی اخوان ثالث که با نام (م امید) نیز بسیار او را می شناسند، شاعر و راوی قصه های از یاد رفته و سرزمین های بر باد رفته، در دهم اسفند 1307 در مشهد زاده شد و به سال 1369 در تهران درگذشت. اخوان ثالث پلی بود میان شعر دنیان کهن و نو. رد پای لحن محکم و حماسی سبک وزین خراسانی در چکامه های او به زیبایی خود نمایی می کند. بعدها به سمت نو گویی که در آن برهه مد شده بود، گرایید و با شعرهای اجتماعی شهره مجالس و محافل ادبی نو گویان شد. تفاوت عظیم و عیان اخوان ثالث با دیگر نو گویان مثل شاملو، در ایران دوستی و ایرانگرایی آنها بود. اخوان ثالث بر خلاف عامه نو گویان که به جریانهای کمونیستی رغبت داشتند،  به شدت ایرانگرا و میهن پرست بود و این عقیده خود را هیچگاه پنهان نکرد و با چکامه هایش عشق به میهن اهورایی را جار میزد.

 

48.akhavan sales

 

ما
فاتحان قله های فاخر تاریخیم،
شاهدان شهرهای شوکت هر قرن
ما
یادگار عصمت غمگین اعصاریم
ما
یادگار قصه های شاد و شیرینیم.
قصه های آسمان پاک.

نور جاری آب
سرد تاری، خاک

اخوان ثالث تحصیلات خود را در زادگاه خویش آغاز کرد. اخوان به موسیقی گرایش بسیاری داشت . مدرسه خود را در هنرستان صنعتی به پایان رساند. گرایش به تار و موسیقی از جمله فعالیت های دوران هنرستان او بود. اگرچه پدرش با نوازندگی تار که اخوان بدان علاقمند بود، مخالفت میکرد لیکن کودکی و نوجوانی شاعر با شعر و موسیقی درهم آمیخته گذشت. اخوان در قصیده سرایی به سبک کهن سرایان سبک خراسانی، طبع حساس خود را به آزمون گذاشت و الحق که کلام حماسی و محکم او، بسیار جاندار بود.

ارغنون نام نخستین مجموعه ی شعر اخوان ثالث است که در سال 1330 انتشار یافت و قالب شعری این مجموعه قصیده، قطعه، مثنوی، ترکیب بند، مستزاد و رباعی می باشد. در این مجموعه چهره نو پرداز اخوان عیان نیست و در آغاز کار، او به سرودن قصاید به سبک قدما گرایش داشته است.

منشور فرودین چو زمان رد کند همی
اردیبهشت تکیه به مسند کند همی
گوید که فرودین رضی الله عنه رفت
تا در بهشت خانه ی سرمد کند همی
او گفته بود ابرکند حیلتی که خاک
کافورها بدل به زمرد کند همی
فرشی لطیف گسترد و نقش های نغز
در آن ز لعل و بسد و عسجد کند همی...

زمستان نام دومین مجموعه ی شعری اخوان ثالث می باشد که در اواسط دهه ی سی خورشیدی انتشار یافت. این مجموعه شعری به عنوان شعر نو اخوان ثالث شناخته می شود. شعر زمستان که در این مجموعه قرار دارد از معروف ترین اشعار اخوان و سبک نو میباشد. از دیگر شعرهای معروف این مجموعه میتوان از : از این اوستا، باغ من، لحظه ی دیدار و چاووشی نام برد.

سلامت را نمیخواهند پاسخ گفت.
هوا دلگیر، درها بسته، سرها در گریبان، دستها پنهان ؛
نفسها ابر، دلها خسته و غمگین،
درختان اسکلتهای بلور آجین،
زمین دلمرده، سقف آسمان کوتاه،
غبارآلوده، مهر و ماه،
زمستان است.

آخر شاهنامه سومین مجموعه ی شعری مهدی اخوان است. این مجموعه شعری، اخوان ثالث را به عنوان شاعری با زبان و بیان مشخص و مجزا عیان کرد. کاوه اسکند، آخر شاهنامه، میراث ، از جمله شعرهای این مجموعه است.

این شکسته چنگ بی قانون،
رام چنگ چنگی شوریده رنگ پیر،
گاه گوئی خواب می بیند.
خویش را در بارگاه پرفروغ مهر
طرفه چشم انداز شاد و شاهد زرتشت،
یا پریزادی چمان سرمست
در چمنزاران پاک و روشن مهتاب می بیند.
روشنیهای دروغینی
کاروان شعله های مرده در مرداب
بر جبین قدسی محراب می بیند.
یاد ایام شکوه و فخر و عصمت را،
می سراید شاد،
قصه ی سنگین غربت را:

هان کجاست
پایتخت این کج آیین قرن دیوانه؟
با شبان روشنش چون روز،
روزهای تنگ و تارش، چون شب اندر قعر افسانه.
با قلاع سهمگین سخت و ستوارش،
 با لئیمانه تبسم کردن دروازه هایش، سرد و بیگانه.

از این اوستا، عنوان چهارمین مجموعه ی شعری اخوان ثالث است. از این اوستا، مجموعه ای از پخته ترین شعرهای اخوان ثالث است و شاعر در این مجموعه، استحکام و انسجام و اقتدار کلام خویش را به نمایش می گذارد.

با آنکه شب شهر را دیرگاهی ست
با ابرها و نفسدودهایش
تاریک و سر و مه آلوده کرده ست،
و سایه ها را ربوده ست و نابود کرده ست،
من با فسونی که جادوگر ذاتم آموخت
پوشاندم از چشم او سایه ام را.
با سایه ی خود در اطراف شهر مه آلود گشتم،
اینجا و آنجا گذشتم.

نام پنجمین مجموعه ی شعر اخوان ثالث : زندگی می گوید اما... نام داشت . اخوان در مقدمه ای این مجموعه چنین می نویسد: بر آن بوده است که در ابتدا این نظم های بهم پیوسته را به نثر یا نثر مسجع بنویسد، اما هیچکدام را نپسندیده است . دلیل آن هم معلوم است و آن اینکه شاعر در نوع نثر نمی تواند - چنانکه باید - از شگردهای ویژه خود در نظم و خاصه اعجاز قافیه و ردیف استفاده کند.

((در حیات کوچک پائیز در زندان)) عنوان ششمین مجموعه ی شعری اخوان ثالث می باشد و شامل حبسیات اوست.

((دوزخ اما سرد)) عنوان هفتمین مجموعه ی شعری مهدی اخوان ثالث می باشد. شاعر در این زمان، در سالهای پنجاه سالگی خود ایستاده است.

ترا ای کهن بوم و بر دوست دارم: هشتمین مجموعه ی شعر و در واقع دومین دیوان مهدی اخوان ثالث پس از ارغنون است. دو کتابی که به منزله ی مقدمه و موخره متن اصلی کتاب شاعری اوست که شش دفتر مستقل با نامهای زمستان ، آخر شاهنامه، از این اوستا،  زندگی می گوید اما، در حیاط کوچک پاییز در زندان و دوزخ اما سرد دارد.

ز پوچ جهان هیچ اگر دوست دارم
ترا، ای کهن بوم و بر دوست دارم
ترا، ای کهن پیر جاوید برنا
ترا دوست دارم، اگر دوست دارم
ترا، ای گرانمایه، دیرینه ایران
ترا ای گرامی گهر دوست دارم
ترا، ای کهن زاد بوم بزرگان
بزرگ آفرین نامور دوست دارم
هنروار اندیشه ات رخشد و من
هم اندیشه ات هم هنر دوست دارم

نویسنده
2106